سيماى مهدى در قرآن (جلد 1)

مشخصات كتاب

سرشناسه : بيستوني، محمد، 1337 - عنوان و نام پديدآور : سيماي مهدي در قرآن= Vision of Mahdi in Qur'an/تاليف محمد بيستوني ؛ گروه تحقيق محمدعلي بيستوني، طاهره نوري خاني، جواد غريب زاده. مشخصات نشر : قم: بيان جوان، 1385. مشخصات ظاهري : [282] ص. شابك : 964-8399-82-4 وضعيت فهرست نويسي : فيپا يادداشت : كتاب حاضر قبلا توسط همين انتشارات در سال 1383 به صورت جلدي نيز منتشر شده است. يادداشت : كتابنامه: ص [269] - 282؛ همچنين به صورت زيرنويس موضوع : محمدبن حسن عج)، امام دوازدهم، 255ق.-- جنبه هاي قرآني. موضوع : مهدويت -- جنبه هاي قرآني. شناسه افزوده : نوري خاني، طاهره شناسه افزوده : غريب زاده، جواد رده بندي كنگره : BP104/م86 ب9 1385 رده بندي ديويي : 297/159 شماره كتابشناسي ملي : م85-47191

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

متن تأييديه فقيه اهل بيت حضرت «آية اللّه حاج سيد مرتضى خاتمى»••• 6

ولادت ب_ا سع___ادت ام___ام زم__ان عليه السلام ••• 8

اسم_اء و الق_اب و كنيه هاى آن حض_رت عليه السلام ••• 9

شمايل و بعضى از خصايص حضرت مهدى عليه السلام ••• 17

برخى از تكاليف مردم نسبت به امام عصر عليه السلام ••• 17

آم____ادگ____ى ه__اى عم____وم___ى••• 20

1 _ آم___ادگى فك____رى و ف__رهنگ__ى••• 21

2 _ آم__ادگ__ى ه_____اى اجتم__اع__ى••• 23

3 _ آمادگى هاى تكن__ولوژى و ارتب___اطى••• 25

(142) «»

موض_وع صفح_ه

مفه___وم انتظ_____ار••• 28

انتظ_ار در عم_ق س___رشت آدم_ى••• 29

آث___ار س__ازن____ده انتظ____ار••• 34

انتظ__ار يعن__ى آم__اده باش كامل••• 40

1 _ خ___ودس____ازى ف_____ردى••• 43

2 _ خ__ودي__ارى هاى اجتم___اعى••• 46

3 _ ح__ل نش__دن در فس__اد محيط••• 47

مصل__ح ب__زرگ جه__انى در آي__ات ق___رآن••• 51

2 _ استخ__لاف در زمي__ن••• 57

ع______لائ__م ظه____ور••• 66

«» (143)

موض_وع صفح_ه

1 _ فراگير شدن ظلم و فساد••• 67

2 _ دجّ___ال (م__ردم پ__رت_زوي_ر و حيل_ه گ_ر)••• 83

3 _ ظه____ور سفي__ان_ى••• 98

راز طول عمر

امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف)••• 108

ب___ررس_ى و تحقي___ق••• 109

آي__ا عم___ر طبيع___ى ح__دّ ث_ابت__ى دارد ؟••• 110

وج_ود اف_راد استثن_اي_ى••• 120

اي_ن اي_راد را چ_ه كس_ان__ى ط_رح مى كنن__د ؟••• 126

(144) «»

اين كتاب از سرى «30 عنوان» كتاب هاى جديدى است كه در عرصه تفسير موضوعى قرآن كريم براى جوانان عزيز با حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى توليد و منتشر مى شود .

مؤسسه قرآنى تفسير جوان

اَلاِْهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

(5)

متن تأييديه فقيه اهل بيت حضرت آية اللّه حاج سيدمرتضى خاتمى درخصوص

«روش انس با قرآن» و تأليفات تفسيرى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

قرآن منشور هدايت، راهنماى جاويد،مبشرنور و بركت و «نسخه شفابخش»براى همه انسان ها مى باشد . اين نور روشنگر و ابر باران خيز و «نسيم معنوى و جانبخش حيات» بايد به عمق جان و روح نفوذ نموده و با روش هاى صحيح و كارشناسى شده در متن زندگى و فعاليت هاى فردى و اجتماعى همه انسانها خصوصا «اهل قبله» قرارگيرد .

در همين راستا ، فرزند معنوى و عزيزم جناب آقاى «دكتر محمد بيستونى» كه از عنفوان جوانى درخدمت «قرآن و مساجد» بوده است . در يك تلاش طاقت فرسا و منظم كه بنده از 10 سال پيش، مستقيما در ج_ريان آن ق__رارگ__رفتم «ط__رح جديد و دقيقى» را تحت عنوان «روش انس با قرآن» از طريق «كارگاه آموزشى مفسّرين جوان» اب_داع نموده است و كليّه منابع تحقيقاتى آن را نيز شخصا تأليف كرده و همه

آن ها را قبل از چاپ و نشر براى «تصحيح لفظى و محتوايى و اعرابى» به رؤيت اينجانب رسانده است. بنده نيز با كمال دقت و حوصله تمامى آن هارا ازاول تاآخرمطالعه وتصحيح نمودم .

تأليفات قرآنى جناب آقاى دكتر محمد بيستونى كه عموما در حوزه «تفسيرموضوعى وزنجيره اى قرآن كريم»

(6)

مى باشد ، بسيار ساده و براى عموم مردم و متديّنين خصوصا «نوجوانان و جوانان عزيز» كاملاً قابل استفاده بوده و مى تواند تحوّل عظيمى را در «مؤانست نسل جوان با محتواى قرآن كريم» خصوصا در حوزه هاى علميه و دانشگاهها و مراكز آموزشى و دولتى كشور به همراه داشته باشد .

ازويژگى هاى بارز تأليفات تفسيرى ايشان، توجه به «تفسيرموضوعى وزنجيره اى (تفسيرقرآن باقرآن)» مى باشدكه درنوع خود بى نظيراست.

اميدوارم جوانان عزيز مسلمان در سراسر جهان وجود وى را غنيمت شمرده و از تأليفات قرآنى ايشان كه بحمداللّه اخيرا به زبانهاى عربى ، انگليسى ، فرانسه و آلمانى نيز در دست چاپ و انتشار مى باشد ، حداكثر استفاده را بنمايند .

آرزومى كنم خداوندتبارك وتعالى به اين برادرباذوق وعلاقمندبه قرآن ومسائل جوانان توفيق ادامه مخلصانه چنين «تلاشهاى مفيد و مؤثرقرآنى» را بيش از پيش عنايت فرمايد .

بت__اري__خ 2/7/1382 ه.ش

27 رجب المرجب 1424 ه.ق

مبعث رس_ول اك_رم صلى الله عليه و آله

سيد مرتضى خاتمى

(7)

ولادت با سعادت امام زمان عليه السلام (1)

در كتاب «ارشاد» شيخ مفيد مذكور است كه: ولادت آن حضرت، در شب نيمه شعب__ان سال 255 بود و به روايتى شب جمعه، نيمى از ماه شعبان گذشته، سال 255 از م__ادر مت___ولّ___د ش___ده است.

شيخ جليل، ابو محمّد فضل بن شاذان كه بعد از ولادت حضرت حجّت عليه السلام و پيش از وفات حضرت عسگرى عليه السلام وفات كرده، در كتاب «غيبت» خود گفته: از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نقل شده است كه مى گفت: «ولىّ خدا و حجّت خدا بر بندگان خدا و خليفه من بعد

از من، در شب نيمه ماه شعبان سال 255 نزد طلوع فجر متولّد شد. اوّل كسى كه او را شست، «رضوان» خازن بهشت بود با جمعى از

1- اين مطالب ازكتاب خورشيدغايب مختصرنجم الثاقب، تأليف رضااستادى، استفاده شده است.

(8) «»

ملائكه مقرّبين كه او را به آب كوثر و سلسبيل شستند؛ بعد از آن، شست او را عمّه من «حكيم__ه خاتون» دختر امام جواد عليه السلام ».

سپس از محمّ_د بن على كه راوى اين ح_ديث است ، پ_رسي_دند از م_ادر ص_احب الامر عليه السلام ؛ گفت: «مادرش مليكه بود كه اورا در بعضى از روزها سوسن و در بعضى از ايّام ريحانه مى گفتند و صيقل و نرجس نيزازنام هاى اوبود». از اين خبر، وجه اخت_لاف در اس_م آن بزرگ_وار معل_وم مى ش_ود و اين كه به هر پنج اسم ناميده مى شد.

اسماء و القاب و كنيه هاى آن حضرت عليه السلام

1 _ «بَقِيّةُ اللّه : در «ذخيره»(1) گفته كه اين نام آن جناب است. دركتاب «غيبت»

1- نام كتابى است در شرح امام زمان «عجل اللّه تعالى فرجه الشريف» .

«» (9)

فضل بن شاذان روايت شده از امام صادق عليه السلام كه در ضمن احوال قائم عليه السلام فرمود: «چون زمان ظهور آن حضرت فرا رسد، او به كعبه تكيه كرده و 313 نفر گرد او جمع مى شوند و اوّل چيزى كه تكلّم مى فرمايد، اين آيه است "... بَقِيَّةُ اللّه ِ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ...:" (و بدانيد) كه آنچه خدا بر شما باقى گذارد و (بركت بخشد) بهتر است اگر واقعا به خدا ايمان دارد» (1). آن گاه مى فرمايد: اَنَا بقية اللّه (2) و حجّت او و خليف_ه او بر شم_ا، پس سلام نمى كن_د بر او سلام كننده اى مگر آن كه مى گويد: السّ_لامُ عَلَيْك يا بَقِيَّةَ اللّه ِ فى اَرْضِ__ه.

2 _ «صاحِبُ الزَّمان»: از القاب مشهور

آن حضرت است و مراد از آن، فرمان فرما و حكم ران زمان، از جانب خداوند است.

1- 86 / هود .

2- يعنى من بقيّةُ اللّه هستم و ... .

(10) «»

3 _ «قائِم»: و اي_ن از الق__اب خ__اصّ مشه_ور مت_داول آن حض_رت اس__ت و در «ذخيره» گفت_ه: كه اي_ن، اس_م آن جن_اب اس_ت در زب_ور (حض_رت داوود عليه السلام ) .

«قائم» يعنى قيام كننده براجراى فرمان حق تعالى؛ زيراآن حضرت، پيوسته در شب وروز، مهيّاى فرمان الهى است كه به اشاره، ظهور نمايد.

شيخ مفيد در «ارشاد» روايت كرده از امام رضا عليه السلام كه فرمود: «چون حضرت قائم عليه السلام ب_رخي_زد، م__ردم را ب_ه اسلام تازه بخواند».

تا آن كه فرمود: «او را قائم نامي_دن_د ب__راى آن كه قي_ام به ح_ق خواه__د نم_ود» .

ازابوحمزه ثمالى روايت شده است كه گفت: سؤال كردم از حضرت امام باقر عليه السلام كه: «يَابْنَ رَسُولِ اللّه ِ! آيا همه شما قائم به حقّ نيستيد؟

«» (11)

ف___رم____ود: هم___ه ق__ائ_____م ب____ه حقّي_______م .

گفت__م: پس چگ__ون__ه حض__رت ص__احب الام__ر عليه السلام را ق__ائ__م ن__امي__دن__د؟

فرمود: چون جدّم، حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد، ملائكه در درگاه الهى صدا به گريه و ناله بلند كردند و گفتند: اى خداوند و سيّد ما! آيا غافل مى شوى از قتل ب__رگ_زي_ده خ__ود و ف_رزن__د پيغمب__ر پسن__دي__ده خ__ود و بهت_ري__ن خل__ق خ__ود ؟

پس حق تعالى وحى كرد به سوى ايشان كه: اى ملائكه من! قرارگيريد! قسم به عزّت و جلال خود كه از ايشان انتقام خواهم كشيد، هرچند بعد از زمان ها باشد. پس حق تعالى حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسين را به ايشان نشان داد و ملائكه به آن شاد شدند؛ پس يكى از آن نُه نور را ديدند كه در ميان آن ها ايستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالى فرمود: به

وسيله اين ايستاده (قائم) از ايشان، انتقام خواهم كشيد».

(12) «»

4 _ «مهدىّ»: از مشهورتري_ن اسم_اء و الق_اب آن حض_رت اس_ت در ن_زد جمي_____ع ف______رق__ه ه_____اى اس__لامي_______ه.

شيخ طوسى در «غيبت» خود روايت كرده از ابى سعيد خراسانى كه او سؤال نمود از امام صادق عليه السلام كه: «چرا ناميده شده آن جناب به مهدى؟» فرمود: «زيرا كه او هدايت مى كند مردم را به سوى هر امر مخفى» .

5 - «مُنْتَظَر»: در «كمال الدّين» روايت شده است از امام محمّد تقى عليه السلام كه فرم_ود: «ام__ام بع__د از حس__ن عليه السلام پس__ر اوس_ت؛ قائ_م ب_ه ح_قّ ك_ه منتظَ_ر اس_ت.

راوى پ_رسي_د: چرا او را منتظَر نام كرده اند ؟

فرمود: براى آن كه براى اوست غايب شدنى كه بسيار خواهد بود روزهاى آن و به

«» (13)

ط__ول خواه__د كشي_د م_دّت آن ؛ پس انتظ_ار خواهن_د كشي_د ظه_ور او را مخلص_ان و انك__ار خواهن___د ك__رد او را شك كنن___دگ___ان...» .

6 _ «مُضطَرّ»: ناچار، گرفتار شديد. در «تفسير على بن ابراهيم» از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «آيه شريفه اَمَّنْ يُجِيبُ المُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الاَرْضِ...(1) در حقّ قائم عليه السلام نازل شده ؛ و هرگاه مضطرّ ؛ دو ركعت نماز بخواند در مقام _ يعنى مقام ابراهيم عليه السلام و خداى را بخواند، پس اجاب_ت مى كن_د او را و ب_رط_رف مى كن_د س_وء را و مى گ_ردان_د او را خليف_ه زمي_ن».

1- 62 / نمل .

(14) «»

7 _ «نور آل محمّد صلى الله عليه و آله »: چن_ان كه در خب_رى اس_ت از حض_رت صادق عليه السلام و در «ذخي_ره» از اس_ام_ى آن جن_اب شم__رده ش__ده ك__ه در ق__رآن م_ذك_ور اس_ت.

و در چند خبر مذكور است در آيه شريفه «وَ اللّه ُ

مُتِمُّ نُورِهِ» (1) يعنى به ولايت ق_ائم عليه السلام و به ظهور آن جن__اب.

و در آي_ه «وَ أَشْرَقَ_تِ الاَْرْضُ بِنُ_ورِ رَبِّه_ا» (2) ك_ه م_راد، روش_ن ش_دن زمي_ن اس_ت ب_ه ن_ور آن جن___اب.

و در يكى از زيارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نُورُ الاَنْوارِ الَّذِى تَشْرُقُ بِهِ الاَْرْضُ عَمّا قَلِي_لٍ».

1- 8 / صف .

2- 69 / زُمَر .

«» (15)

مخفى نماند كه بيشتر اين اسامى و القاب و كنيه ها كه ذكر شد، از جانب خداى تبارك و تعالى و خلفاى اوست، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است كه در آن، رعايت و ملاحظه معنى آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نكنند و گاهى شود كه براى مولودى پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامى شريفه گذاردند ولكن خداى تعالى و اوليايش تا معنى اسم در شخص نباشد، آن اسم را براى او نگذارند.

و از اين جا معلوم مى شود كه كثرت اسامى و القاب الهى رسول خدا و صدّيقه كبرى و ائمه هدى كاشف است از كثرت صفات و مقامات عاليه؛ زيرا هريك، دلالت بر خُلق و صفتى و فضل و مقامى كند؛ بلكه بعضى بر همه آن ها دلالت كند و از آن ها باي_د به آن مق_امات _ ب_ه آن ق_در ك_ه لف_ظ را گنج_اي_ش و فه_م را راه باش_د _ پ_ى ب_رد.

(16) «»

شم__اي__ل حض____رت مه______دى عليه السلام

شي_خ ص_دوق در «كم_ال ال_دين» روايت ك_رده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مهدى عليه السلام شبيه ترين مردم است به من؛ درخَلق وخُلق».

در «غيبت» نعمانى روايت شده از يكى از راويان كه گفت: «قائم _ مهدى عليه السلام _ از نسل على عليه السلام است، شبيه ترين مردم است به عيسى بن مريم درخُو وخُلق وسيما وهيأت...».

برخى از تكاليف مردم نسبت به امام عصر عليه السلام

برخى از تكاليف مردم نسبت به امام عصر عليه السلام

اول: از تكاليف قلبى، انتظار فرج آل محمد عليهم السلام در هر آن و انتظار ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدى آل محمّد عليهم السلام و پر شدن زمين از عدل و داد و غالب شدن دين اسلام بر جميع اديان (مى باشد) كه خداى تعالى به نبى اكرم خود خبر داده و وعده فرموده؛ بلكه بشارت آن را به جميع پيغمبران و امّت ها داده كه: روزى خواهد آمد كه جز خداى تعالى كسى را پرستش نكنند و چيزى از دين نماند كه از بيم احدى، در پ_رده ست_ر و حج_اب بمان_د و بلا و ش_دّت، از حق پرست_ان برود؛ چنان كه در زي_ارت مه__دى آل محمّ__د عليهم السلام اس__ت ك___ه:

«» (17)

«اَلسَّلامُ عَلَى المَهْدِىِّ الَّذى وَعَ_دَ اللّه ُ بِ_هِ الاُمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الكَلِمَ وَيُلِمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلَأَ بِهِ الاَْرْضَ عَ_دْلاً وَ قِسْطا و يُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِينَ».

ترجمه: سلام بر مهدى! آن كه (خدا) وعده داده به او جميع امّت ها را كه جمع كند به وجود او كلمه ها را _ يعنى اختلاف را از ميان ببرد و دين يكى شود _ و گردآورد به او پراكن_دگى ها را و پُ_ر كن_د به او زمي__ن را از ع__دل و داد و انف__اذ فرماي__د به سب__ب او، وع__ده فرج__ى كه به مؤمني_____ن داده .

دوّم: از تكاليف، دعا كردن است براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام از شرور شياطين انس و جنّ و

طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر كفّار و ملحدين و

(18) «»

منافقين براى آن جناب؛ و اين، نوعى است از اظهار بندگى و رضاى به آنچه خداى تعالى وعده فرموده كه چنين گوهر گرانبهايى را _ كه در خزانه قدرت و رحمت خود پرورده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت كشيده _ در روزى كه خود مصلحت داند، ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع او روشن نمايد.

و با چنان وعده منجّز حتمى، در دعاى ما براى آن حضرت، جز اداى رسم بندگى و اظهار شوق و زيادتى محبّت و ثواب و رضا به موهبت كبراى خداوندى، اثرى ظاهر نباشد ؛ اگر چه بسيار تحريص و تأكيد فرمودند در دعاى براى آن حضرت عليه السلام در غالب اوقات .(1)

1- اين مطالب ازكتاب خورشيدغايب مختصرنجم الثاقب، تأليف رضااستادى، استفاده شده است.

«» (19)

آم_ادگ_ى ه_اى عم_ومى (1)

م_ا ه__رق_در خوشبي_ن و امي_دوار باشي_م ب__از بايد ب__دانيم رسي__دن ب__ه م__رحله اى از ت_اريخ ك___ه در آن :

همه انسان ها زيريك پرچم گردآيند و سلاح هاى وحشتناك از جهان برچيده شود؛

و طبق__ات ب___ه مفه___وم استعم__ارگ___ر و استعم__ارش__ون_ده از مي___ان ب____رود؛

و كشمكش ها و بازى هاى خطرناك سياسى و نظامى ابرقدرتها براى هميشه به دست فراموشى سپرده شود و دنيا از نام چندش آور «ابرقدرت» و كابوس شوم نيروهاى جهنمى آنها رهايى يابد؛

1- اين مطالب از كتاب حكومت جهانى مهدى (عج)، تأليف حضرت آية اللّه مكارم شيرازى، استفاده شده است .

(20) «»

و رقابت هاى ناسالم و ويرانگر اقتصادى جاى خود را به تعاون همگانى انسان ها در راه بهت_ر و پاك تر زيستن دهد؛ ...

هن_وز زود اس_ت؛ و آم___ادگ__ى عم__وم_____ى لازم دارد .

امّ_ا از آن ج_ا ك_ه در عص_ر اخي_ر تحوّل ه_ا و دگرگون_ى ها به س_رعت

روى مى ده_د نباي_د آن را ه_م زي__اد دور ب_داني__م هم_انن_د يك رؤي_ا و خ_واب شي_ري_ن.

ول_ى در ه_ر ح_ال، ب_راى اي_ن كه دني_ا چن_ان حكومت_ى را پذي_را گ_ردد چه_ارن__وع آم____ادگى لازم اس____ت.

1 _ آمادگى فكرى و فرهنگى

يعنى سطح افكار مردم جهان آن چنان بالا رود كه بدانند مثلاً مسأله «نژاد» يا «مناطق مختلف جغرافيايى» مسأله قابل توجهى در زندگى بشر نيست. تفاوت رنگ ها

«» (21)

و زبان ها و سرزمين ها نمى توانند نوع بشر را از هم جدا سازد. تعصّب هاى قبيله اى و گروهى بايد براى هميشه بميرد؛ فكر مسخره آميز «نژاد برتر» را بايد به دور افكند؛ مرزهاى ساختگى با سيم هاى خاردار! و ديوارهايى همچون ديوار باستانى چين! نمى تواند انسان ها را از هم دورسازد.

بلكه همان گونه كه نور آفتاب و نسيم هاى روحبخش و ابرهاى باران زا و ساير مواهب و نيروهاى جهان طبيعت به اين مرزها ابدا توجّهى ندارند و همه روى كره زمي_ن را دور مى زنن_د و دني_ا را عم_لاً يك كش_ور مى دانن_د؛ ما انس_ان ها ني_ز ب_ه همي_ن مرحل__ه از رشد فكرى برسيم .

و اگر خوب دقّت كنيم مى بينيم اين طرز تفكّر در ميان آگاهان و روشنفكرهاى جهان در حال تكوين و تكام_ل است و روز به روز بر تعداد كسانى كه به مسأله

(22) «»

«جهان وطنى» مى انديشند افزوده مى شود.

حتّى مسأله زبان واحد جهانى از صورت حرف بيرون آمده و زبان «اسپرانتو» به عنوان زبانى كه همه جهانيان را در آينده به هم پيوند دهد ابداع شده و كتاب هاى مختلف__ى به اين زب__ان نش__ر يافت__ه اس_ت.

2 _ آمادگى هاى اجتماعى

مردم جهان بايد از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند و تلخى اين زندگى م_ادّى و يك بعدى را احساس كنند و حتّى از اين كه ادامه اين راه يك بع__دى ممك___ن اس_ت در آين__ده مشك___لات كن___ون_ى را ح___ل كن__د، م_أي__وس گردن__د.

مردم جهان بايد بفهمند آنچه در قرن 18 و 19 ميلادى درباره آينده درخشان تمدّن

«» (23)

بشرى در پرتوپيشرفت هاى ماشينى به آنها نويد داده مى شد، در واقع در

باغ سبزى بيش نب_ود؛ و ي_ا همچ_ون سراب_ى در يك بيابان سوزان در برابر ديدگان مسافران تشنه كام .

نه تنها صلح و رفاه و امنيّت مردم جهان تأمين نشد ، بلكه دامنه مناقشات و ناامنى هاى مادّى و معنوى گسترش يافت .

پى بردن به عمق وضع خطرناك كنونى ، نخست حالت تفكّر ، سپس ترديد و سرانجام يأس از وضع موجود جهان و آمادگى براى يك انقلاب همه جانبه براساس ارزش هاى جدي__د به وج_____ود مى آورد .

اين چيزى است كه تا حاصل نگردد رسيدن به چنان مرحله اى ممكن نيست ، درست همانند دم_ل چركين_ى كه تا نض_ج نگيرد لحظه نشتر زدن آن فرانخواهد رسيد .

(24) «»

3 _ آمادگى هاى تكنولوژى و ارتباطى

برخلاف آنچه بعضى مى پندارند كه رسيدن به مرحله تكامل اجتماعى و رسيدن به جهانى آكنده از صلح و عدالت ، حتما همراه با نابودى تكنولوژى جديد امكان پذير است ، وجود اين صنايع پيشرفته نه تنها مزاحم يك حكومت عادلانه جهان_ى نخواه_د ب_ود ، بلك_ه شاي_د ب_دون آن وص_ول ب_ه چني_ن هدف_ى محال است .

براى ايجاد و سپس كنترل يك نظام جهانى ، يك سلسله وسايل مافوق مدرن لازم است كه با آن بتوان جهان را در مدّت كوتاهى درنورديد و به همه جا سركشى كرد؛ازهمه جاآگاه شد؛ودرصورت نياز امكانات لازم راازيك سوى جهان به سوى ديگر برد؛وپيام هاواطّلاعات وآگاهى هاى موردنيازرادركمترين مدت به همه نقاط دنيارسانيد.

اگر زندگى صنعتى به وضع قديم بازگردد و مثلاً براى فرستادن يك پيام از يك سوى

«» (25)

جهان به سوى ديگر يك س_ال وق_ت لازم باشد ، چگونه مى توان بر جهان حكوم__ت ك__رد و عدال__ت را در همه جا گسترد ؟!

اگر براى سركوب كردن يك فرد يا يك گروه كوچك متجاوز _ كه مسلّما حتى در چنان جهانى نيز امكان وجود دارد _ مدّت ها وقت براى مطّلع شدن

حكومت و سپس مدّت ها وقت براى فرستادن نيروى تأمين كننده عدالت لازم باشد ، چگونه مى توان حقّ و عدالت و صلح را در سراسر دنيا تأمين كرد ؟!

خلاصه ، بدون شك چنين حكومتى براى برقرار ساختن نظم و عدالت در سطح جهان نياز به آن دارد كه در آنِ واحد از همه جا آگاه و بر همه جا تسلّط كامل داشته باشد، تا مردم آماده اصلاح را تربيت و رهبرى كند؛ آگاه سازد ؛ زنده و بيدار نگه دارد ؛ و چنانك_ه افرادى ناصالح بخواهند سربرآورن_د آن ه_ا را ب_ر س_ر ج_اى خ_ود بنشان_د .

آنها كه غير از اين فكر مى كنند گويا به مفهوم حكومت جهانى نمى انديشند و آن را با حكومت در يك محدوده كوچك مقايسه مى كنند .

(26) «»

اصولاً دنيائى كه مى خواهد به چنين مرحله اى برسد بايد آن چنان وسايل آموزش و تربيت در آن وسيع و گسترده و همگانى باشد كه قسمت عمده برنامه هاى اصلاحى را با «خودآگاهى» و «خوديارى» مردم پياده كند و زنده كردن روح «خودآگاهى» و «خوديارى» عمومى و در سطح جهان نيازمند به نيرومندترين مراكز فرهنگى و وسايل ارتباط جمعى و جامع ترين كتب و مطبوعات و مانند آن است ، كه هيچ كدام از اي_ن ها ب_دون عال__ى تري_ن و پيشرفت__ه تري_ن وس_اي_ل صنعت__ى ممك__ن نيس___ت .

آرى اگ__ر بن__ا بود همه كارها با «معج__زه» تحقّق پ_ذي_رد وجود چنين نظامى ب__دون وس__ايل پيشرفت_ه صنعت_ى قاب_ل تص_وّر ب__ود ول__ى مگ__ر اداره زن__دگى م_____ردم جه_____ان ب___ا معج_____زه ممك__ن اس__ت ؟

«» (27)

معجزه ، استثنايى است منطقى در نظام جارى طبيعت ، براى اثبات حقّانيّت يك آيين آسمانى ، نه براى اداره هميشگى نظام جامعه . اين كار تنها بايد بر

محور قوانين طبيعى صورت گيرد .

مفه___وم انتظ__ار

«انتظ___ار» ي__ا «آين__ده نگ__رى» ب__ه حال__ت كس__ى گفت___ه مى ش___ود ك___ه «از وض__ع موج__ود ناراح__ت است و براى ايجاد وضع بهترين تلاش مى كند» .

فى المثل، بيمارى كه انتظاربهبودى مى كشد، با پدرى كه درانتظاربازگشت فرزندش از سف_ر اس_ت ، از بيم_ارى و ف_راق فرزن_د ناراحتن_د و ب_راى وضع بهترين مى كوشند .

همچنين تاجرى كه ازبازارآشفته ناراحت است ودرانتظارفرونشستن بحران اقتصادى مى باشد اين دو حالت را دارد:

(28) «»

«بيگ__انگ_ى ب__ا وض__ع موج__ود» و «ت__لاش ب__راى وض__ع بهت___ر» .

بنابراي__ن ، مس__أله انتظار حكومت حق و عدالت «مهدى» و قيام مصلح جهانى در واق__ع مركّ__ب از دو عنص__ر اس__ت ؛ عنص___ر «نف___ى» و عنص___ر «اثب____ات» .

عنص__ر نف__ى هم__ان بيگانگ__ى با وضع موج__ود ؛ و عنص__ر اثب__ات خواه__ان وض___ع بهت_رى ب___ودن اس_ت .

انتظار در عمق سرشت آدمى

برخلاف گفته كسانى كه فكر مى كنند بذر اصلى انتظار ظهور يك مصلح بزرگ را شكست ها و ناكاميها و نابسامانى ها در سطح افكار مى باشد ، عشق به اين موضوع

«» (29)

مربوط به اعم_اق وج_ود آدم_ى اس_ت ؛ گاه_ى به گون_ه پررن_گ و گاه_ى كم رن__گ .

به تعبير ديگر ، انسان از دو راه _ از راه عاطفه و از راه خرد _ سرانجام در برابر چنين مسأل_ه اى ق_رار مى گي_رد و سروش اين ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى شنود .

و به عبارت روشن تر ، ايمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زيبايى» و «عشق به نيكى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است كه بدون چنان ظهورى اين عشق ه_ا ب_ه ناكام_ى گراي_د و به شكس_ت محك_وم مى ش_ود .

خلاصه ، علاقه انسان به پيشرفت و تكامل ، به دانايى و زيبايى ، به نيكى و عدالت، علاقه اى است اصيل، هميشگى و جاودانى؛ و انتظار ظهور

يك مصلح بزرگ جهانى آخرين نقطه اوج اين علاقه است .

بنابراين، كسانى كه در زندگى گرفتارشكست و بحرانى نبوده اند، چنين احساسى را دردرون جان خود دارند ... اين از يك سو .

(30) «»

از س_وى ديگ_ر ، همانط_ور كه اعض_اى پيك_ر انسان به تكامل و پيشرفت وجود او كم_ك مى كن_د و عض_وى در ب_دن نمى يابي_م كه مطلق_ا نقشى در اين حركت تكامل_ى داشته باشد ، خصايص روانى انسان نيز چنين اند ؛ يعنى ، هركدام نقش مؤثّرى درپيشرفت هدف هاى اصيل اودارند .

مث__لاً «ت__رس از عوام__ل خطرن__اك» كه در هر انس__انى وج__ود دارد سپرى اس_ت ب__راى حف__ظ او در ب__راب__ر خط_____ر .

«خشم» به هنگامى كه انسان منافع خود را در معرض تهديد مى بيند وسيله اى است براى افزايش قدرت دفاعى و بسيج تمام نيروهاى ذخيره جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر ؛ بنابراين ، عشق به تكامل ، عشق به صلح و عدالت ، نيز

«» (31)

وسيله اى است براى رسيدن به اين هدف بزرگ و به منزله موتور نيرومندى است كه چرخ هاى وجود انسان را در اين راه به حركت دائمى وامى دارد ؛ و او را براى رسيدن به جهانى مملو از صلح و عدالت كمك مى كند .

از سوى ديگر ، احساسات و دستگاه هايى كه در جسم و جان وجود دارد نمى تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستى نباشد ؛ زيرا همه جهان هستى يك واحد ب__ه ه___م پيوست__ه اس_ت و وج_ود م__ا نمى ت__وان__د از بقي__ه جه__ان ج__دا باش____د .

از اين به هم پيوستگى به خوبى مى توانيم نتيجه گيرى كنيم كه هر عشق و علاقه اصيلى در وجود ما هست دليل بر آن است كه «معش__وق» و «ه__دف» آن نيز در جهان وج_ود دارد

و اين عش__ق وسيل__ه اى است كه ما را ب__ه او نزدي__ك مى س__ازد .

يعنى اگر تشنه مى شويم و عشق به آب داريم دلي_ل ب_ر آن اس_ت كه «آب_ى»

(32) «»

وج_ود دارد ك_ه دستگ_اه آف_رين__ش تشنگ_ى آن را در وج_ود م__ا ق___رار داده اس_ت .

اگر علاقه اى به جنس مخالف داريم دليل بر وجود جنسى مخالف در بيرون ماست؛ و اگر عشق به زيبايى و دانايى داريم دليل بر اين است كه زيبائى ها و دانائى هايى در جهان هستى وجود دارد .

و از اينجا به آسانى نتيجه مى گيريم كه اگر انسان ها انتظار مصلح بزرگى را مى كشن__د كه جهان را پر از صلح و عدالت و نيكى و داد كند ، دليل بر آن است كه چنان نقطه اوج__ى در تك__امل ج__امع__ه انس__انى امكان پذير و عملى است كه عشق و انتظ____ارش در درون ج_ان م____اس_ت .

عموميّت اين اعتقاد در همه مذاهب نيز نشانه ديگرى بر اصالت و واقعيّت آن است زيرا چيزى كه زاييده شرايط خاص و محدودى است نمى تواند اين چنين عمومى باشد . تنها مسائل فطرى هستند كه از چنين عموميّتى برخوردارند ؛ و اين ها همه نشانه آن است كه از زبان عواطف و سرشت آدمى اين نغمه در جان او سر داده شده كه سرانجام مصلح__ى بزرگ جهان را زير پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد .

«» (33)

آثار سازنده انتظار

آيا ايمان به ظهور يك مصلح واقعى ، انسان را آن سان در افكار رؤيايى فرومى برد كه از وضع موجود خود غافل مى گردد و تسليم هرگونه شرايطى مى كند ؟

و يا اين كه به راستى اين عقيده يك نوع دعوت به قيام و سازندگى فرد و اجتماع اس_ت ؟ آيا ايج__اد

تح_رّك مى كن_د يا رك__ود ؟ آيا مسؤوليّت آفرين است يا مايه ف__رار از زيرب__ار مسؤوليّ__ت ها ؟ و بالاخ__ره آي__ا مخ__دّر اس__ت يا بي__داركنن__ده ؟

(34) «»

قبل از توضيح و بررسى اين سؤالات توجّه به يك نكته كاملاً ضرورى است و آن اينكه سازنده ترين دستورات و عالى ترين مفاهيم هرگاه به دست افراد ناوارد ، يا نالايق ، يا سوء استفاده چى بيفتد ممكن است آن را چنان مسخ كنند كه درست نتيجه اى برخلاف هدف اصلى بدهد و در مسير بر ضدّ آن حركت كند ؛ و اين نمونه هاى بسيار دارد و مسأله «انتظار» به طورى كه خواهيم ديد در رديف همين مسائل است .

به هر حال ، براى رهايى از هرگونه اشتباه در محاسبه ، در اين گونه مباحث ، بايد به اصط_لاح آب را از سرچشم__ه گرف__ت تا آلودگى ه__اى احتمال__ى نهره__ا و كانال ه__اى مي__ان راه در آن اث__ر نگ___ذارد .

به همين دليل ، ما در بحث انتظار مستقيما به سراغ متون اصلى اسلامى رفته و لحن

«» (35)

گوناگ_ون رواي_اتى را كه روى مسأله «انتظار» تأكيد مى كند مورد بررسى قرار مى دهي__م تا از ه__دف اصل__ى آگ_اه شوي_م .

اكنون بادقّت به اين چندروايت توجّه كنيد

كسى از امام صادق عليه السلام پرسيد چه مى گوييد درباره كسى كه داراى ولايت امامان اس__ت ؛ و انتظ__ار ظه__ور حكوم__ت ح__ق را مى كش_د و در اين حال از دنيا مى رود ؟

ام____ام عليه السلام در پ__اس___خ ف__رم________ود :

« هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كانَ مَعَ الْقائِمِ فى فُسْطاطِه _ ثُمَّ سَكَتَ هَنيئَهً _ ثُمَّ قالَ هُوَ كَمَنْ كانَ مَعَ رَسُولِ اللّه صلى الله عليه و آله ؛ او همانند كسى است كه با رهبر اين انقلاب در خيمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد _ سپس كمى سكوت

كرد _ و فرمود مانند كسى است كه با پيامبر اس__لام (در مب____ارزاتش) هم__راه ب___وده است .

(36) «»

اين مضم__ون در رواي__ات زي__ادى ب__ا تعبي_رات مختلف__ى نق__ل ش__ده اس__ت :

در بعضى «بِمَنْزِلَةِ الضّارِبِ بِسَيْفِه فى سَبيلِ اللّه ِ؛ همانندشمشيرزنى در راه خدا» .

و در بعضى ديگر « كَمَنْ قارَعَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ بِسَيْفِه : همانند كسى است كه در خدمت پيامبر با شمشير بر مغز دشمن بكوبد» .

در بعض__ى ديگ__ر « بِمَنْزِلَةِ مَنْ كانَ قاعِدا تَحْتَ لِواءِ الْقائِمِ؛ همانند كسى اس___ت ك__ه زير پرچم قائ__م ب__وده باش__د» .

و در بعضى ديگر « بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدِ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللّهِ ؛ همانند كسى است ك__ه پيش روى پي___امبر صلى الله عليه و آله جه____اد كن_د» .

و در بعض__ى ديگ__ر « بِمَنْزِلَةِ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله همانند كسى اس____ت ك__ه ب____ا پيامب__ر شهي__د ش____ود» .

«» (37)

اين تشبيهات كه در مورد انتظار ظهور حضرت مهدى (عج) در اين روايات وارد شده بسيار پرمعن_ى و روشنگ_ر اين واقعيّ_ت اس_ت ك_ه يك نوع رابطه و تشابه در مي__ان مسأل__ه «انتظ__ار» و «جه__اد» و مب__ارزه با دشم__ن ، در آخري__ن شك__ل خود ، وج_ود دارد . (دقّت كنيد)

در روايات متع__دّدى نيز انتظ__ار چني__ن حكومت__ى را داشت__ن ، به عنوان بالاترين عبادت معرفى شده است.

اين مضمون در بعضى از احاديث ، از پيامبر صلى الله عليه و آله و در بعضى از حضرت على عليه السلام نق__ل ش_ده اس_ت ؛ از جمل_ه در ح__ديث___ى مى خواني___م ك__ه پيامب__ر صلى الله عليه و آله فرم__ود :

« اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتى اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؛ بالاترين اعمال امّت من انتظ__ار ف__رج از ناحي__ه خدا كشي__دن اس__ت» .

(38) «»

و درحديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوانيم:

« اَفْضَ__لُ الْعِب_ادَةِ اِنْتِظ_ارُ الْفَ___رَجِ»

اين حديث اعم از

اين كه انتظارفرج را به معنى وسيع كلمه بدانيم و يابه مفهوم خاص يعنى انتظار ظهورمصلح جهانى باشد، اهميّت انتظار را درمورد بحث ما روشن مى سازد .

اين تعبي__رات همگى حاكى از اين است كه انتظ_ار چن_ان انق_لابى هميش_ه ت_وأم ب__ا ي__ك جه__اد وسي____ع دامن___ه دار اس___ت .

و اگر اعتقاد و انتظار حكومت جهانى مهدى به صورت ريشه دار حلول كند ، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد (زيرا اعتقادات سطحى ممكن است اثر آن از گفت_ار و سخ_ن تج_اوز نكن_د امّ_ا اعتقادات عميق هميشه آثار عملى گسترده اى ب____ه دنب____ال خ__واه____د داش___ت) ؛ اي__ن دو رشت____ه اعم____ال عب__ارتن____د از :

ترك هرگونه همكارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد و حتّى مبارزه و درگيرى

«» (39)

با آنها از يك سو ؛ و خودسازى و خوديارى و جلب آمادگى هاى جسمى و روحى و مادّى و معنوى براى شكل گرفتن آن حكومت واحد جهانى و مردمى، از سوى ديگر.

و خوب كه دقّت كنيم مى بينيم هر دو قسمت آن كاملاً سازنده و عامل تحرّك و آگ__اه__ى و بي___دارى اس___ت .

انتظار يعنى آماده باش كامل

انتظار يعنى آماده باش كامل

من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى باشم كه طعمه شمشيرش خون ستمگران است .

من اگر آلوده و ناپاكم چگونه مى توانم ، منتظر انقلابى باشم كه شعله اوّلش دامان آل___ودگ___ان را مى گي_________رد .

ارتش__ى ك_ه در انتظار جهاد بزرگى اس_ت آمادگ__ى رزم__ى نف__رات خ__ود را

(40) «»

ب__الا مى برد و روح انق__لابى در آنه_ا مى دمد و هرگونه نقطه ضعفى را اصلاح مى كند .

چگونگ_ى «انتظ__ار» هم_واره متناس_ب با هدف__ى است ك_ه در انتظار آن هستيم :

انتظار آمدن يك مسافر عادى از سفر . انتظار بازگشت يك دوست بسيار عزيز . انتظار فرارسيدن فصل چيدن ميوه از درخت و دروكردن

محصول . انتظار فرارسيدن فصل تحصيلى مدارس ... . هري_ك از اين انتظارها آميخته با يك نوع آمادگى است .

در يكى بايد خانه را آماده كرده و وسايل پذيرايى فراهم ساخت ؛ در ديگرى ابزارلازم و داس وكمباين و... درديگرى كتاب و دفتر و قلم ولباس مدرسه و مانندآن.

اكنون فكر كنيد آنها كه انتظار قيام يك مصلح بزرگ جهانى را مى كشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونى و تحوّلى را دارند كه وسيع ترين و اساسى ترين انقلاب هاى انسانى در طول تاريخ بشر است .

«» (41)

انقلابى كه برخلاف انقلاب هاى اصلاحى پيشين جنبه منطقه اى نداشته و نه اختصاص به يك جنبه از جنبه هاى مختلف زندگى دارد ؛ بلكه علاوه بر اين كه عم_ومى و همگ_انى اس_ت ، تم_ام ش_ؤون و جوان_ب زندگى انسان ها را شامل مى ش___ود ؛ انق___لاب__ى اس___ت سي_اس___ى و ف__رهنگ__ى و اقتص__ادى و اخ__لاق_ى .

پس از انجام يافتن اين مرحله ، نوبت به جنبه اثبات يعنى جانشين ساختن عوامل اص__لاح و سازندگ_ى مى رس__د .

تركيب دو مفهوم «انتظار» و «انقلاب جهانى» آنچه را قبلاً گفتيم كاملاً روشن مى كند ؛ يعنى ، كسانى كه در انتظار چنان انقلابى به سر مى برند اگر در دعوى خود ص_ادق باشن_د (ن_ه ج__زء منتظ_ران دروغي_ن خيال_ى) ب__ه ط__ور مسل_م آث__ار زي__ر در آن ه_ا آشك_ار خ___واه__د شد :

(42) «»

1 _ خودسازى فردى

حكومت جهانى مهدى قبل از هرچيز نيازمند به عناصر آماده و باارزش انسانى است كه بتوانند بار سنگين چنان اصلاحات وسيعى را در جهان به دوش بكشند ؛ و اين در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح انديشه و آگاهى و آمادگى روحى و فكرى براى همكارى در پياده كردن آن برنامه عظيم

است ؛ تنگ نظرى ها ، كوته بينى ها ، كج فكرى ه_ا ، حسادت ه_ا ، اختلاف_ات كودك_ان و نابخ_ردان_ه و بطور كلّى هرگونه نفاق و پراكن__دگ__ى ب___ا موقعيّ___ت منتظ_____ران واقع______ى س____ازگ____ار نيس_______ت .

نكته مهم اينجاست كه منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمّى هرگز نمى تواند نقش تماش_اچى را داشت_ه باش_د ؛ باي_د حتم_ا در ص_ف اص__لاح طلب__ان واقع_ى قرار گيرد .

من اگر ناپاك و آلوده ام چگونه مى توانم منتظر تحوّل و انقلابى باشم كه شعله اوّل_ش دام__ان م__را مى گي_رد .

«» (43)

من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى بنشينم كه طعمه شمشيرش خون ستمگران است و من اگر فاسد و نادرستم چگونه مى توانم در انتظار نظامى كه افراد فاسد و نادرست در آن هيچ گونه نقشى ندارند ، بلكه مطرود و منفور خواهند بود ، روزشمارى كنم .

آيا اين انتظار براى تصفيه روح و فكر و شستشوى جسم و جان من از لوث آل_ودگ__ى ه___ا ك__افى نيس_ت .

ارتشى كه در انتظار جهاد آزاديبخش به سر مى برد ، حتما به حالت آماده باش كامل درمى آيد ؛ سلاحى كه براى چنين ميدان نبردى شايسته است به دست مى آورد ؛ سلاح هاى موجود را اصلاح مى كند ؛ سنگرهاى لازم را مى سازد ؛ آمادگى رزمى

(44) «»

نفرات خود را بالا مى برد ؛ روحيه افراد خود را تقويت مى كند ؛ و شعله عشق و شوق براى چنان مبارزه اى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى دارد ؛ ارتشى كه داراى چنين آمادگى نيست هرگز در انتظار به سر نمى برد و اگر بگويد دروغ مى گويد ؛ انتظار يك مصلح جهانى به معنى آماده باش كامل فكرى و اخلاقى ، مادّى و معنوى ، براى اصلاح

همه جهان است .

فكر كنيد چنين آماده باشى چقدر سازنده است ! اصلاح تمام روى زمين و پايان دادن به همه مظالم و نابسامانى ها ش__وخى نيست ! كار س__اده اى نمى تواند باشد ! آماده ب__اش ب__راى چني_ن ه__دف ب__زرگى بايد متناسب با آن باشد ؛ يعنى بايد به وسعت و عمق آن ب__اشد .

«» (45)

2 _ خ_ودي_ارى هاى اجتماعى

منتظران راستين در عين حال ، وظيفه دارند كه علاوه بر اصلاح خويش ، در اصلاح ديگران نيز بكوشند ؛ زيرا برنامه عظيم و سنگينى كه انتظارش را مى كشند يك برنامه فردى نيست ؛ برنامه اى است كه تمام عناصر تحوّل بايد در آن شركت جويد ؛ بايد كار به صورت دسته جمعى و همگانى باشد ؛ كوشش ها و تلاش ها بايد هماهنگ گردد و عمق و وسعت اين هماهنگى بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد كه انتظار آن را دارند .

در يك ميدان وسيع مبارزه دسته جمعى هيچ فردى نمى تواند از حال ديگران غافل بماند ؛ بلكه موظّف است هر نقطه ضعفى را در هركجا ببيند اصلاح كند ؛ و هر موضع آسيب پذيرى را ترميم نمايد ؛ و هر قسمت ضعيف و ناتوانى را تقويت كند ؛

(46) «»

زي_را ب_دون شرك_ت فعّالان_ه و هماهن_گ تم_ام مبارزي_ن ، پي_اده ك_ردن چنان برن__ام____ه اى امكان پذي__ر نيس____ت .

بنابراين منتظران واقعى علاوه بر اين كه به اصلاح خويش مى كوشند ، وظيفه خود مى دانند كه ديگران را نيز اصلاح كنند .

اين است اثر سازنده ديگ_ر ب_راى انتظار قيام يك مصلح جهانى و اين است فلسفه آن همه افتخارات و فضيلت ها كه براى منتظران راستين شمرده شده است .

3 _ ح_ل نش_دن در فس_اد محي_ط

هنگامى كه فساد فراگيرمى شود و اكثريّت و يا جمع كثيرى را به آلودگى مى كشاند، گاهى افراد پاك در يك بن بست سخت روانى قرار مى گيرند ، بن بستى كه از يأس از اص__لاح__ات سرچشم__ه مى گي___رد .

«» (47)

گاهى آنها فكر مى كنند ، كار از كار گذشته و ديگر اميدى براى اصلاح نيست و تلاش و كوشش براى پاك نگهداشتن خويش بيهوده است ؛ اين نوميدى و يأس ممكن

است آنها را تدريجا به سوى فساد و همرنگى با محيط بكشاند و نتوانند خود را به صورت يك اقليّت صالح در برابر اكثريّت ناسالم حفظ كنند و همرنگ جماعت نش_دن را موج__ب رسوايى بدانن___د .

تنها چيزى كه مى تواند در آنها روح اميد بدمد و به مقاومت و خويشتن دارى دعوت كند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند ، اميد به اصلاح نهايى است ؛ تنها در اين صورت است كه آنها دست از تلاش و كوشش براى حفظ پاكى خويش و حتّى براى اصلاح دگران برنخواهند داشت .

(48) «»

از مجموع بحث هاى گذشته چنين نتيجه مى گيريم كه اثر تخديرى انتظار تنها در صورتى است كه مفهوم آن مسخ و تحريف شود _ همان گونه كه جمعى از مخالفان ، تحريفش كرده اند ؛ و جمعى از مؤلفان مسخش _ امّا اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پياده ش_ود ، يك عام_ل مهمّ تربي_ت و خودس_ازى و تح_رّك و امي_د خواه_د بود .

ازجمله مدارك روشنى كه اين موضوع را تأييد مى كند ، اين است كه در ذيل آيه :

« وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ ... ؛ خداوند به آنها كه ايمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند ، وعده داده است حكومت روى زمين را در اختيارشان بگذارد...(1)» از پيشوايان بزرگ اسلام نقل شده

1- 55 / نور.

«» (49)

اس_ت كه منظ_ور از اي_ن آي_ه « هُ_وَ الْقائِ_مُ وَ اَصْح_ابُهُ ؛ مهدى و ياران او» هستند .

تنها چنين كسانى هستند كه مى توانند نويد زندگى در حكومت او به خود دهند ، نه آنها كه با ظلم و ستم

همكارى دارند . و نه آنها كه از ايمان و عمل صالح بيگانه اند . نه اف_راد ترس_و و زبون_ى كه بر اثر ضعف ايمان از همه چيز حتّى از سايه خود مى ترسند .

و ن_ه اف_راد سس_ت و بى ح_ال و بيك_اره اى كه دس_ت روى دست گذارده و در براب_ر مفاسد محيط زندگى و جامعه شان سكوت اختيار كرده و كمت_رين تلاش_ى در راه مب___ارزه ب___ا فس___اد ندارن__د .

آرى انتظار راستي_ن اي_ن است .

(50) «»

مصلح بزرگ جهانى در آيات قرآن

قرآن يعنى مهم ترين منبع اسلامى ، در اين زمينه مانند بسيارى زمينه هاى ديگر تنها يك بحث كلّى و اصولى دارد ، بدون اين كه وارد جزئيات مسأله شود ؛ و به تعبير ديگر ، آيات قرآن همان را تعقيب مى كند كه در استدلالات عقلى و الهام فطرت داشتيم؛ يعن_ى ، خب_ر از تحقّ_ق يك حك_ومت ع_دل جه_ان_ى در سايه ايمان مى دهد .

چن_د نمون__ه از آيات__ى ك_ه اي_ن بح_ث را مط_رح ساخت_ه ذي_لاً از نظر مى گذرانيم .

1 _ در س_______وره انبي_________اء (آي______ات 105 و 106) م___ى خ___واني______م :

«وَ لَقَدْكَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ اِنَّ فى هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدي__نَ » قبلاً به مفه__وم اين چند لغت بايد توجّه كرد :

«اَرْض» به مجموع كره زمين گفته مى شود و سراسر جهان را فرامى گيرد ؛ مگر اينكه قرينه خاصّى در كار باشد .

«» (51)

«اِرْث» در لغت به معنى چيزى است كه بدون معامله و داد و ستد به دست كسى مى افتد ، ولى در بعضى موارد از قرآن كريم ، ارث به تسلّط و پيروزى يك قوم صالح بر ناصالح__ان ؛ و در اختي__ار گرفت__ن مواه__ب و امكان__ات آنه_ا گفت__ه ش_ده

است .

«زَبُور» در اصل به معنى هرگونه كتاب و نوشته است ؛ ولى معمولاً به كتاب «داوود» كه در عهد قديم از آن تعبير به «مَزامير داوُد» شده اطلاق ؛ و آن مجموعه اى از مناجات ه_ا و نيايش ه_ا و اندرزه_اى داوود پيامبر است ؛ اين احتمال نيز وجود دارد ك__ه زب__ور تم__ام كت__ب آسمان__ى پيشي___ن (قب__ل از ق___رآن) ب___وده باش____د .

«ذكر» در اصل به معنى هر چيزى است كه مايه تذكّر و يادآورى باشد ولى در آيه فوق به كتاب آسمانى موسى عليه السلام «تورات» تفسير گرديده به قرينه اين كه قبل از زبور

(52) «»

مع_رّفى ش_ده اس_ت و طب_ق تفسي_ر ديگرى «ذكر» اشاره به قرآن مجيد است زيراكه در خ_ود آي_ات ق_رآن اين عن_وان به قرآن گفته شده (اِنْ هُوَ اِلاّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ) .(1)

بنابراي_ن ، عبارت «مِ_نْ بَعْدِ» به معن_ى «ع_لاوه ب_ر» خواه_د ب_ود (دقّ_ت كني_د) .

«صالِح» به معنى شايسته و صلاحيت دار است و هنگامى كه بطور مطلق گفته شود صلاحيّت و شايستگى از تمام چيزها را فرامى گيرد ؛ شايستگى علمى ؛ شايستگ_ى اخ__لاق_ى ؛ ش_ايستگ_ى از نظ_ر ايم_ان و تق_وى و آگ_اه_ى و مدي_ري__ت .

و به اين ترتيب مفهوم آيات چنين مى شود :

ما در كتاب زبور علاوه بر قرآن مجيد (يا پس از تورات) نوشتيم كه زمين را

1- 27 / تكوير.

«» (53)

بندگان صالح و شايسته من در اختيار خواهند گرفت ؛ و همين براى گروه عبادت كنن__دگان (و آنه__ا كه در مسي__ر بندگ__ى خدا گ__ام برمى دارند) براى رسيدن ب____ه اه___دافش______ان ك____اف____ى اس_____ت .

ذكر اين موضوع در زبور (اگر به معنى همه كتب آسمانى پيشين باشد) دليل بر آن است كه اين موضوع درهمه كتاب هاى آسمانى به عنوان يك اصل ثابت

وجود داشته.

و اگر هم منظور از آن كتاب داوود بوده باشد شايد به تناسب آن است كه داوود حكومت وسيع و پهناورى داشت كه در مسير حقّ و عدالت و منافع انسان ها بود ؛ اگرچه جنبه منطقه اى داشت و فراگير همه جهان نبود؛ ولى درزبور به اوبشارت داده شد كه يك حكومت فراگير جهانى بر پايه آزادى و امنيّت و عدالت در انتظار جهانيان خواهد بود .

يعنى هنگامى كه شايستگى كافى پيداكنند و مصداق زنده «عِبادِىَ الصّالِحُونَ»

(54) «»

وبندگان شايسته خداگردند.وارث همه ميراث هاو مواهب زمين خواهندشد. هم وارث حكوم__ت م_ادّى و هم حكوم___ت معن____وى .

در پ_اره اى از رواي__ات كه در تفسي__ر آيه فوق آمده تعبير روشن تر و صريح ترى در اي_________ن زمين_____ه دي_____ده مى ش_____ود .

ازجمله درتفسيرمعروف «مجمع البيان» درذيل آيه فوق از امام باقر عليه السلام نقل است: « هُمْ اَصْحابُ الْمَهْدِىِّ فى آخِرِ الزَّمانِ » :

اين ها همان ياران مهدى عليه السلام در آخر زمان خواهند بود ؛ همان مردان و زنان خودساخت__ه اى كه وارث همه ميراث هاى زمين خواهند شد ؛ و شايستگى اين رس___ال__ت ب_____زرگ را خ__واهن__د داش____ت .

جال_ب توجّ_ه اينك_ه ، در كت_اب «مَزامي__ر داوُود» كه ام_روز جزء كتب عهد قدي__م (ت__ورات) اس__ت عين اين موض__وع به تعبي_رات گوناگ_ون دي__ده مى شود :

«» (55)

از جمله در مَزْمُور 37 مى خوانيم :

«زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و اما متوكّلان به خداوند وارث زمين خواهند شد ، ه_ان بع_د از ان_دك مدّت_ى شري_ر نخواهن_د بود ، در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود امّا حكيمان وارث زمي_ن خواهن_د ش_د» .

در هم_ان «مَزْمُ__ور 37» همي__ن موض__وع به تعبي_رات ديگ__رى نيز آمده است :

«... زيرا متبرّكان خداوند وارث زمين خواهند شد ، امّا ملعونان وى منقطع خواهند شد _ صديقان وارث زمين

شده ابدا در آن ساكن خواهند شد» .(1)

همان گونه كه ملاحظه مى كنيدكلمه صالِحُون كه درقرآن آمده كلمه جامعى است كه

1- جمله هاى فوق را از ترجمه تورات كه در سال 1878 ميلادى توسط مجمع ترجمه كتب مقدّسه به زبان هاى خارجى در لندن به فارسى برگردانده شده ، آورديم.

(56) «»

هم «حكيمان» و هم «صدّيقان» و هم «متوكّلان» و هم «متبرّك_ان» را دربرمى گيرد .

وهمان طوركه يادآورشديم ازآيه اخير يعنى «اِنَّ فى هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدينَ» استفاده مى شود كه حكومت روى زمين هدف نهايى صالحان و شايستگان نيست بلكه وسيله اى است كه با آن به هدف نهايى يعنى تكامل انسان در همه زمينه ها خواهند رسيد زيرا بلاغ به معنى «چيزى كه با آن به هدفشان خواهند رسيد» مى باشد .

2 _ استخ___لاف در زمي_____ن

درسوره نور، آيه55، مى خوانيم:

« وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ كَمَااسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِى ارْتَضى

«» (57)

لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْنا يَعْبُدُونَنى لا يُشْرِكُونَ بى شَيْئا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُ__ونَ » .

در اين آيه سه وعده صريح به آن ه__ا كه گ__روه اف__راد باايمان و شايسته را تشكي___ل مى دهن__د داده ش__ده اس_____ت .

و مى دانيم در هر وعده سه ركن وجود دارد:

وعده دهنده كه در اينجا خداست ؛ و وعده گيرنده كه « الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُ__وا الصّالِح__اتِ » يعن__ى مؤمن__ان صالح هستند ؛ و موادّ مورد وعده كه ام__ور سه گان___ه زي__ر است :

1/2 _ « اِسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ » _ «حكومت روى زمين به عنوان نمايندگى خدا» ؛ يعنى حكومت حق و عدالت .

(58) «»

2/2 _ تمكين دين _ «نفوذ معنوى و حكومت قوانين الهى بر تمام پهنه زندگى» .

3/2 _ تبديل

خوف به امنيّت ؛ و برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى و ج_ايگ__زي____ن ش___دن امنيّ__ت ك__ام____ل و آرام____ش در هم____ه روى زمي______ن .

منظور از «تمكين دين» همان طور كه از ساير موارد استعمال كلمه تمكين برمى آيد اين است كه تعليمات الهى به طور ريشه دار و پابرجا در تمام شؤون زندگى نفوذ خواهد داشت ، نه همانند الفاظ صلح و آزادى و حقوق بشر كه امروز بازيچه دست مدافعان قلاّبى آن است و تنها گلوهايشان را براى شعارهاى داغ در اين زمينه پ_اره مى كنن_د و در خ_ارج از آن اث_رى نيس_ت ؛ گوي_ى الفاظ_ى هستن__د رؤيايى كه جز در ع____ال__م خي_ال نمى ت__وان به آنه__ا دس__ت ياف__ت .

در آن روز تعليمات حيات بخش و آزادكننده اسلام نه به شكل يك سلسله

«» (59)

تشريفات خشك و صورى و نه به گونه يك مشت الفاظ موميايى شده ؛ بلكه به عنوان يك دكترين زندگى در همه جا ريشه خواهد دوانيد و تلاش بازسازى به ريشه ها كشيده خواهد شد نه به شاخ و برگ ها و نقش ايوان .

آن روز آگاهى و احساس مسؤوليت جنبه عمومى خواهد داشت ؛ و گسترش و تعميم آن مانع از آن خواهد بود كه افرادى باالفاظ بازى كنند و مفاهيم سازنده را مسخ نمايند ؛ چه اينكه اين گونه كارها تنها در جوامعى امكان پذير است كه آگاهى و احساس مسؤوليّ_ت همگان_ى نيس_ت ، يا به س_ر حدّ نصاب نرسيده ، والاّ فرصتى ب__راى اي__ن بازى ه__اى كودكان__ه باق__ى نخواه__د مان__د .

آرامش و امنيّت در آن روز آميخته با خوف نيست ، نه چون امنيّتى كه گهگاه در جهان امروز پي__دا مى ش__ود و زايي_ده ترس__ى از سلاح هاى مخوف

و وحشتزا است .

(60) «»

اين تعادل وحشت است نه امنيّت ! اين آرامش ناشى از خوف عظيم از عواقب دردناك جنگ است نه آرامش واقعى ! لذا هر روز تعادل وحشت به هم خورد پايه هاى اين امنيّت و آرامش كاذب نيز فروخواهد ريخت .

نتيجه اين وعده هاى سه گانه الهى فراهم شدن زمينه ها براى انسان سازى و تكامل هرچه بيشتر در مفاهيم انسانى و بندگى خالص خداوند و شكسته شدن همه بت ها در تمام قالب ها است ( يَعْبُدُونَن_ى لا يُشْرِكُونَ بى شَيْئا ) .

3 _ در سوره توبه ، آيه 33 ، آمده است :

« هُ_وَ الَّذىآ اَرْسَلَ رَسُولَ_هُ بِالْهُ_دى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّ__ه وَ لَ___وْ كَ__رِهَ الْمُشْرِكُ__ونَ » .

براى معنى فهم اين آيه بايد نخست به آي_ه پيش از آن بازگرديم آنجا كه مى گويد :

«» (61)

« يُريدُونَ اَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللّهُ اِلاّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكفِ__رُونَ ؛ دشمن_ان مى خواهن_د نور خ__دا را با ده_ان خود خام_وش سازن_د ولى خ__دا مى خواه_د ن__ور خ__ود را تكمي__ل كن__د اگ__ر چ__ه كاف_ران كراه_ت داشت_ه باشن__د» .

از اين آيه به خوبى روشن مى شود كه اراده پروردگار بر تكامل نور اسلام تعلّق گرفت_ه و تكام_ل واقع_ى آن هنگامى خواهد بود كه بر سراسر پهنه جهان سايه افكند .

سپس با وضوح بيشتر اين حقيق_ت را در آيه موردبح_ث بازگ_و ك_رده مى فرماي_د :

«خداون_د كس_ى اس_ت كه پيامب_رش را با هداي_ت و آيي_ن ح_ق فرست_اد ت_ا او را ب__ر هم___ه ادي___ان پي___روز گ__ردان____د اگ__رچ____ه مش_رك_ان ناخشن__ود باشن__د» .

همين وع_ده با تف_اوت مختص_رى در آي__ه 28 سوره فت__ح ، تك_رار ش_ده اس_ت :

« هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ

(62) «»

كَفى بِاللّ_هِ شَهيدا ؛ او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرست__اد تا بر تم__امى اديان پي_روزش گرداند و همي_ن بس كه خداون_د گواه (اي_ن وع_ده ب_زرگ) اس__ت .

و بالاخره براى سومين بار اين وعده بزرگ را در سوره صف ، آيه 9 ، با همان تعبير سوره توبه ملاحظه مى كنيم :

« هُ_وَ الَّ_ذىآ اَرْسَ_لَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُ__ونَ » .

از مجموع اين آيات كه در سه سوره از قرآن ذكر شده اهميّت اين وعده الهى اجم____الاً ب___ه دس__ت مى آي___د .

ول__ى سخ__ن در اين است كه منظ_ور از پي__روزى اي__ن آئي_ن بر ساير آئي__ن ها چ__ه ن__وع پي_____روزى اس___ت ؟

«» (63)

منظور پيروزى و غلبه خارجى و عملى در سطح جهان و تمامى روى زمين است ، كه شام_ل پي_روزى فرهنگ_ى ، اقتص_ادى و سي_اس_ى مى ش_ود و اي_ن تفسي_ر را جمع___ى از مفسّ___ران اه___ل تسنّ___ن ع___لاوه ب__ر مفسّ___ران شيع___ه پذي_رفت_ه ان_د .

مسلّما اين وعده تاكنون عملى نشده و تنها بر حكومت جهانى مهدى موعود منطبق مى گردد كه حكومت حق و عدالت همه جا را فراگيرد و اين آئين بر تمام آئين ها در مقياس جهانى غلبه يابد .

«عيّاش__ى» به اسن__اد خود از «عم__ران بن ميث__م» از «عَبايَه» چنين نقل مى كند .

امي_ر مؤمن_ان عل_ى عليه السلام هنگام_ى كه آي_ه « هُ_وَ الَّذىآ اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دي___نِ الْحَ___قِّ ... » را ت___لاوت ف__رم____ود از ي____اران خ_____ود پ__رسي__د :

اَظْهَ_____رَ ذلِ______كَ ؟ (آي____ا اي____ن پي____روزى حاص____ل ش____ده اس____ت؟)

(64) «»

عرض كردند : آرى !

ف_____رم__________ود

:

« كَلاّ ؛ فَوَ الَّذى نَفْسى بِيَدِه حَتّى لا يَبْقى قَرْيَةٌ اِلاّ وَ يُنادى فيها بِشَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ بُكْرَةً وَ عَشِيّا ؛ نه ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است اين پيروزى آشكار نمى شود مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين باقى نماند مگر اين كه صبح و شام بانگ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه از آن به گوش مى رسد» (1)

اين بود قسمتى از آيات قرآن مجيد كه صلح و عدالت جهانى و ايمان به توحيد و اس_لام را در سراس_ر جه_ان تأكي_د مى كن__د .

1- مجمع البيان ، ذيل آيه 9 ، تفسير سوره صف.

«» (65)

علائم ظهور

علائم ظهور

آي_ا ب_راى نزدي__ك ش_دن اي_ن انق___لاب جه_ان__ى نشان_ه اى در دس_ت هس__ت ؟

آي__ا مى ت__وان پيش بين__ى كرد كه هم اكن__ون چنان انقلاب_ى نزدي__ك شده يا نه ؟

آي___ا م_ى ت__وان زم_____ان اي_____ن انق______لاب را جل_____و ان___داخ__________ت ؟

اگر چني_ن ام__رى ممك_ن اس_ت با چه وسائل_ى مى توان اين تاريخ را جلو كشيد ؟

در ب_راب_ر اي__ن س__ؤالات باي__د گف__ت ك__ه پاس__خ بيشت_ر آن ه_ا مثب_ت اس___ت .

زيرا هيچ طوفان عظيمى در طبيعت بدون مقدّمه آغاز نمى گردد و هيچ انقلابى در جامعه انسانى بدون نشانه هاى قبلى صورت نمى گيرد .

در احاديث اسلامى نيز اشاره به يك سلسله علامت ها و نشانه ها براى نزديك ش_دن آن رستاخي__ز عظي__م آم_ده اس_ت كه مى ت_وان آنه_ا را ب_ر دو گون_ه تقسيم كرد :

(66) «»

دسته اول ، نشانه هايى كه كم و بيش در هر انقلابى به تناسب ابعاد آن قابل پيش بينى است .

دسته دوم ، جزئيّات_ى اس_ت كه از طري_ق اطّلاع_ات و معلومات عادى نمى توان ب_ه آن ه___ا پ__ى ب___رد و بيشت__ر شك__ل ي_ك پيشگ__وي__ى اعج___ازآمي____ز را دارد .

در اي__ن ج__ا

، ب__ه «3 نشان____ه مه____م» از ه__ر دو قسم__ت اش___اره مى كني___م :

1 _ فراگير شدن ظلم و فساد

نخستين نشانه اى كه با مشاهده آن مى توان نزديك شدن هر انقلابى _ از جمله اين انقلاب بزرگ را _ پيش بينى كرد گسترش ظلم و جور و فساد و تجاوز به حقوق دگران و انواع مفاسداجتماعى و انحرافات اخلاقى است كه خود عامل توسعه فساد در جامعه است.

طبيعى است فشار كه از حد گذشت انفجار رخ مى دهد ، زيرا انفجارهاى اجتماعى

«» (67)

همانند انفج_اره_اى ميكانيك__ى به دنب_ال فشاره__اى شدي__د و زاي__د از ح_دّ اس_ت .

گسترش دامنه هاى ظلم و فساد وسيله ضحّاكان هر زمان بذرهاى انقلاب را آبيارى مى كند و كاوه هاى آهنگر را در كنار كوره هاى آتش پرورش مى دهد ؛ كم كم بحران اوج مى گيرد و لحظه انقلاب نزديك مى گردد .

در مورد نزديك شدن انقلاب بزرگ جهانى و ظهور مصلح بزرگ مهدى نيز مسأله همين گونه است .

منتها همان طور كه سابقا هم اشاره شد هيچ لزومى ندارد كه مانند افرادى منفى باف به فكر توسعه فساد و ظلم بيشتر نيفتيم ، بلكه با توجّه به وجود مفاسد در مقي_اس وسي_ع و به ح_دّ كاف_ى باي_د در ساخت_ن خ_ود و ديگ_ران و ي_ك گروه نيرومن_د ش_ايست_ه و شج__اع و آگ__اه ك__ه پ__رچم_دار انق_لاب باش_د ك_وشش كني__م .

(68) «»

به هر حال ، اين موضوع در بسيارى از روايات اسلامى تحت عنوان « كَما مُلِئَت ظُلْم__ا وَ جَ__وْرا ؛ همان گون__ه كه جه__ان از ظل__م و ج__ور پر شده باشد» آمده است .

عين اين تعبير دربسيارى از احاديث كه درمنابع شيعه و اهل سنّت آمده ديده مى شود.

و از مجموع آن ها استفاده مى شود كه از روشن ترين نشانه هاى اين انقلاب همين موض___وع اس_ت .

در اين جا يك سؤال پيش مى آيد كه آيا «ظلم»

و «جور» با هم تفاوتى دارند كه مخصوصا روى اين دو عنوان كرارا تكيه شده است ؟

از ريشه اين لغات استفاده مى شود كه تجاوز به حقوق دگران دو گونه است كه در ادبيات ع__رب براى هر كدام نام__ى جداگان_ه است .

نخست آن است كه انسان ، حقّ ديگرى را به خود اختصاص دهد و دسترنج دگ__ران را غصب كند ، اي_ن را «ظل__م» مى گوين__د .

«» (69)

ديگر آنكه حقّ افرادى را از آنها گرفته و به دگران دهد و براى محكم كردن پايه هاى قدرت خود ، هواخواهان خويش را بر مال يا جان يا نواميس مردم مسلّط كن_د و با تبعيض ه__اى ن__اروا كس__ب ق__درت كن__د ، اي_ن را «ج__ور» مى گوين__د .

نقطه مقابل «ظلم» ، «قس__ط» و نقط__ه مقاب_ل «ج__ور» ، «ع__دل» مى باشد .(1)

به هر حال ، به هنگامى كه «تجاوز» به حقوق دگران از يك سو و «تبعيض ها» از سوى ديگر، جامعه انسانى را پر مى كند او ظاهر مى شود و همه اين هارا ازميان مى برد .

1- البتّه اين در صورتى است كه اين دو كلمه با هم ذكر شوند امّا اگر جداگانه ذكر شوند ممكن است هر دو يعنى قسط و عدل به يك معنى اطلاق مى گردد.

(70) «»

آنچ_ه در ب_الا گفت_ه ش_د كلّي_اتى ب_ود درب_اره فراگي_ر ش_دن فس__اد ب__ه عن__وان ي__ك عام__ل جه__ش و انق__لاب كه در هرگون__ه انقلاب__ى قاب__ل پيش بين__ى اس__ت .

ولى قابل توجّه اين كه :

در روايات اسلامى چنان انگشت روى جزئيّات اين علائم و مفاسد گذارده شده كه گويى اين پيشگويى ها مربوط به 14 يا 13 قرن پيش نيست بلكه مربوط به همين قرن است و يا چندسال قبل صورت گرفته ؛ و امروز كه

بسيارى از آنها را با چشم خود مى بينيم قب__ول مى كنيم كه راستى معجزه آساست .

از جمله ، در روايتى از امام صادق عليه السلام اشاره به ده ها نوع از اين مفاسد كه قسمتى از آن جنب_ه اجتم_اعى و سي_اسى و قسمتى جنبه اخلاقى دارد ؛ شده است كه مطالعه آن انس____ان را عميق____ا در فك__ر ف___رو مى ب__رد .

«» (71)

ما ذيلاً قسمتى از متن روايات مزبور را با تلخيص و سپس ترجمه آن را براى آنها كه به ادبيّات عرب آشنايى كامل ندارندمى آوريم:

ق_الَ الصّادِقُ عليه السلام لِبَعْضِ اَصْحابِه : امام صادق عليه السلام به يكى از ياران خود گفت :

1 _ اِذارَأَيْتَ الْجَوْرَ قَدْشَمِلَ الْبِلادَ: هنگامى كه ببينى ظلم و ستم،همه جافراگيرشده؛

2 _ اِذا رَأَيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلِقَ وَ اُحْدِثَ ما لَيْسَ فيهِ وَ وَجَّهَ عَلَى الاَْهْواءِ : هنگ_امى كه ببين__ى ق_رآن فرس_وده و بدعت ه_ايى از روى هوى و هوس در مفاهيم آن آمده ؛

3 _ اِذا رَأَيْ_تَ الدّي_نَ قَدِ انْكَفَئَ كَما يَنْكَفِئُ الاِْناءُ : هنگ_ام_ى ك_ه ببين_ى آئي___ن خ____دا (عم__لاً) بى محت__وا ش__ده همانن__د ظرف__ى ك__ه آن را واژگ__ون سازن___د ؛

4 _ اِذا رَأَيْ_تَ اَهْلَ الْباطِلِ قَدِ اسْتَعْلَوْا عَلَى الْحَقِّ : هنگامى كه ببينى اهل ب___اط__ل ب__ر اه__ل ح___ق پيش_ى گ__رفت__ه ان_____د ؛

(72) «»

5 _ اِذا رَأَيْتَ الرِّجالَ قَدِ اكْتَفى بِالرِّجالِ وَ النِّساءَ بِالنِّساءِ : هنگامى كه ببينى م__ردان به م__ردان و زن__ان به زن__ان قناع__ت كنن__د (ه__م جن__س ب___ازى ش_اي__ع ش___ود)؛

6 _ اِذا رَأَيْتَ الْمُؤْمِنَ صامِتا : هنگامى كه ببينى افراد باايمان سكوت اختيار كرده اند ؛

7 _ اِذا رَأَيْتَ الصَّغيرَ يَسْتَحْقِرُ بِالْكَبيرِ : هنگامى كه ببينى كوچكترها احترام بزرگت__رها را رعاي__ت نمى كنن___د ؛

8 _ اِذا رَأَيْتَ الاَْرْحامَ قَدْ تَقَطَّعَتْ : هنگامى كه ببينى پيوند خويشاوندى بريده شده ؛

9

_ اِذا رَأَيْتَ الثَّناءَ قَ_دْ كَثُ_رَ : هنگ_امى ك_ه ببينى مداحى و چاپلوسى فراوان شده ؛

10 _ اِذارَأَيْتَ الْخُمُورَ تُشْرَبُ عَلانِيَّةً: هنگامى كه ببينى آشكارا شراب نوشيده شود؛

11 _ اِذارَأَيْتَ سَبيلَ الْخَيْرِ مُنْقَطِعا وَ سَبيلَ الشَّرِّ مَسْلُوكا : راه هاى خير منقطع و راه هاى شرّ مورد توجّه قرار گرفته ؛

«» (73)

12 _ اِذا رَأَيْتَ الْحَلالَ يَحْرُمُ وَ الْحَرامَ يَحْلُلُ : هنگامى كه ببينى حلال تحريم شود ؛ و حرام مجاز شمرده ش__ود ؛

13 _ اِذا رَأَيْتَ الدّينَ بِالرَّأْىِ : هنگامى كه ببينى قوانين و فرمان هاى دينى طبق تمايلات اشخ__اص تفسي__ر گردد ؛

14 _ اِذا رَأَيْتَ الْمُؤْمِنَ لا يَسْتَطيعُ اَنْ يُنْكِرَ اِلاّ بِقَلْبِه : هنگامى كه ببينى از اف__راد ب__اايم__ان چن____ان سل__ب آزادى ش__ود كه ج_ز با دل نتوانن__د اب__راز تنفّ__ر كنن__د ؛

15 _ وَ رَأَيْتَ الْعَظيمَ مِنَ الْمالِ يُنْفَقُ فى سَخَطِ اللّهِ : هنگامى كه ببينى سرمايه ه_اى عظي__م در راه خش__م خ__دا (و فس__اد و ابت__ذال و ويران__ى) ص__رف گ___ردد ؛

16 _ وَ رَأَيْتَ الْوُلاتَ يَرْتَشُونَ فِى الْحُكْمِ : هنگامى كه ببينى رشوه خوارى در ميان كاركنان دولت راي__ج گ_ردد ؛

(74) «»

17 _ وَ رَأَيْتَ الْوِلايَةَ قَبالَةً لِمَنْ زادَ : هنگامى كه ببينى پست هاى حسّاس به م_____زاي__ده گ___ذارده ش______ود ؛

18 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يَأْكُلُ مِنْ كَسْبِ امْرَأَتِه مِنَ الْفُجُ_ورِ : هنگام_ى ك_ه ببين_ى (بعض_ى از) م___ردان از خ__ودف__روش____ى زن____ان خ_____ود ، ارت_____زاق كنن_____د ؛

19 _ وَرَأَيْتَ الْقِمارَ قَدْظَهَرَ: هنگامى كه ببينى قمار آشكارگردد (حتّى در پناه قانون)؛

20 _ وَ رَأَيْتَ الْمَلاهى قَدْ ظَهَرَتْ يُمَنُّ بِها لا يَمْنَعُ اَحَدٌ اَحَدا وَ لا يَجْتَرِءُ اَحَدٌ عَلى مَنْعِها : هنگامى كه ببينى سرگرمى هاى ناسالم چنان رواج پيدا كند كه هيچكس جرأت جلوگيرى از آن نداشته باشد؛

21 _ وَ

رَأَيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ ثَقُلَ عَلَى النّاسِ اسْتِماعُهُ وَ خَفَّ عَلَى النّاسِ اسْتِم__اعُ الْباطِ__لِ : هنگام_ى ك_ه ببينى شنيدن حقايق قرآن بر مردم گران آيد امّا شني____دن باط___ل سه__ل و آس__ان ؛

«» (75)

22 _ وَرَأَيْتَ الْجارَيُكْرِمُ الْجارَخَوْفامِنْ لِسانِه: هنگامى كه ببينى همسايه ، همسايه خود را از ترس زبانش احترام مى كند ؛

23 _ وَ رَأَيْتَ الْمَساجِدَ قَدْ زُخْرِفَتْ : هنگامى كه ببينى مساجدرا به زيورها بيارايند ؛

24 _ وَ رَأَيْ__تَ طَلَ_بَ الْحَجِّ لِغَيْرِ اللّهِ : براى غيرخدا به حجّ خانه خدا بشتابند ؛

25 _ وَ رَأَيْ__تَ قُلُ__وبَ النّ__اسِ قَ__دْ قَسَ__تْ : هنگامى كه ببينى مردم سنگ__دل شون___د (و عواط____ف بمي___رد) ؛

26 _ وَ رَأَيْتَ النّاسَ مَعَ مَنْ غَلَبَ : هنگامى كه ببينى مردم طرفدار كسى باشند كه پي__روز اس__ت (خواه بر حق باشد يا باطل) ؛

27 _ وَ رَأَيْتَ طالِ_بَ الْحَ_لالِ يُذَمُّ وَ طالِبَ الْحَرامِ يُمْدَحُ : هنگامى كه

(76) «»

ببين__ى آنها كه به دنبال ح__لال هستن_د نكوه_ش شون_د و آنه_ا كه به دنب_ال حرامن_د م__دح ؛

28 _ وَ رَأَيْتَ الْمَعازِفَ ظاهِرَةً فِى الْحَرَمَيْنِ : هنگامى كه ببينى آلات لهو و لعب (حتّى) در مكّه و مدينه آشكار گردد ؛

29 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ ، فَيَقُومُ اِلَيْهِ مَنْ يَنْصِحَهُ فَيَقُولُ هذا عَنْ_كَ مَوْضُوعٌ : هنگام__ى ك_ه ببين_ى اگ_ر كس_ى اق__دام به امر به مع_روف و نه__ى از منك__ر كن__د به او توصي__ه مى كنن__د كه اين ك__ار وظيف__ه تو نيس__ت ؛

30 _ وَ رَأَيْتَ الْمَساجِدَ مُحْتَشِيَةً مِمَّنْ لا يَخافُ اللّهَ : هنگامى كه ببينى مساجد پ__ر از كس__انى است كه از خدا نمى ترسد ؛

31 _ وَ رَأَيْتَ النّاسَ هَمُّهُمْ فى بُطُونِهِمْ وَ فُرُوجِهِمْ : هنگامى كه ببينى تمام همّ__ت م___ردم

شك_م و ف_رجشان است ؛

«» (77)

32 _ وَ رَأَيْتَ الدُّنْيا مُقْبِلَةً اِلَيْهِمْ : هنگامى كه ببينى امكانات مادّى و دنيوى فراوان مى گ___ردد و دني___ا ب_____ه م_ردم روى مى كن___د ؛

33 _ وَ رَأَيْتَ النِّساءَ يَبْذُلْنَ اَنْفُسَهُنَّ لاَِهْلِ الْكُفْرِ : هنگامى كه ببينى زنان خود را در اختي_____ار اف__راد بى ايم__ان مى گ___ذارن__د ؛

34 _ وَ رَأَيْ__تَ اَعْ__لامَ الْحَقِّ قَدْ دَرَسَتْ : هنگامى كه ببينى پرچم هاى حق پرست___ى فرس___وده و كهن____ه مى گ______ردد ؛

35 _ وَ رَأَيْتَ الْحَرْبَ قَدْ اُديلَ مِنَ الْعِمْرانِ : هنگامى كه ببينى ويرانگرى (به وسيله جنگ ها) بر عمران و آبادى پيشى مى گيرد .

36 _ وَرَأَيْتَ الرَّجُلَ مَعيشَةً مِنْ بَخْسِ الْمِكْيالِ وَالْميزانِ: هنگامى كه ببينى درآمد زن__دگى بعض__ى تنها از طريق كم فروشى مى شود ؛

(78) «»

37 _ وَرَأَيْتَ الرَّجُلَ عِنْدَهُ الْمالُ الْكَثيرُ لَمْ يُزَكِّه مُنْذُ مَلَكَهُ : هنگامى كه ببينى كسانى هستند با سرماي_ه فراوان در حالى كه در عمرشان حتّى يك مرتبه هم زكات نپرداخته اند .

38 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يُمْسى نَشْوانَ وَ يُصْبِحُ سَكْرانَ : هنگامى كه ببينى مردم عص__رها در ح__ال نشئ__ه و صبحگ__اه___ان مستن____د ؛

39 _ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ وَ يَقْتَدُونَ بِاَهْلِ الشُّرُورِ !: هنگامى كه ببينى مردم همه به يكديگ_ر نگ_اه مى كنن_د و از فاس_دان ش_رور تقلي_د مى نماين_د ؛

40 _ وَ رَأَيْتَ كُلَّ عامٍ يُحْدَثُ فيهِ مِنَ الشَّرِ وَ الْبِدْعَةِ اَكْثَرَ مِمّا كانَ : هنگامى كه ببينى هرسال فساد و بدعتى نو ، پيدا مى شود ؛

41 _ وَ رَأَيْتَ الْخَلْقَ وَ الْمَجالِسَ لا يُتابِعُونَ اِلاَّ الاَْغْنِياءِ : هنگامى كه ببينى م__ردم و محاف__ل همه پي____رو ثروتمن__دان مى شون___د ؛

«» (79)

42 _ وَ رَأَيْتَ يَتَسافَدُونَ كَما تَتَسافَدَ الْبَهائِمُ : هنگامى كه ببينى درحضور جمع ، همانند بهائم مرتكب اعمال جنسى مى شوند ؛

43 _

وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ يُنْفِقُ الْكَثيرَ فى غَيْرِ طاعَةِ اللّهِ وَ يَمْنَعُ الْيَسيرَ فى طاعَ_ةِ اللّ_هِ : هنگام_ى كه ببين_ى ام__وال زي__اد در غير راه خدا صرف مى كنند امّا در راه خ_____دا از كم__ى مض__ايق___ه دارن_____د ؛

44 _ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ اِذا مَرَّ بِه يَوْمٌ لَمْ يَكْسِبْ فيهِ الذَّنْبَ الْعَظيمِ... حَزينا : هنگام_ى كه ببين__ى افرادى پيدا مى شوند كه اگر يك روز گناه كبيره اى انجام ندهند غمگينند ؛

45 _ اَلنِّساءُ قَدْ غَلَبْنَ عَلَى الْمُلْكِ وَ غَلَبْنَ عَلى كُلِّ اَمْرٍ : هنگامى كه ببينى حك__وم__ت به دس__ت زن____ان مى افت_د ؛

46 _ وَ رَأَيْتَ رِياحَ الْمُنافِقينَ دائِمَةً وَ رِياحَ اَهْلِ الْحَقِّ لا تَحَرَّكَ : هنگامى

(80) «»

كه ببين_ى نسيم ها به سود منافق__ان مى وزد و هيچ جريان__ى به س__ود اف__راد باايم__ان نيس__ت ؛

47 _ وَ رَأَيْتَ الْقُضاةَ يَقْضُونَ بِخِلافِ ما اَمَرَ اللّهُ : هنگامى كه ببينى دادرسان برخلاف فرمان خدا قضاوت مى كنند ؛

48 _ وَ رَأَيْتَ الْمَنابِرَ يُؤْمَرُ عَلَيْها بِالتَّقْوى وَ لا يَعْمَلُ الْقائِلُ بِما يَأْمُرُ : هنگامى كه ببينى برفراز منابر دعوت به تقوا مى شود ولى دعوت كننده خود به آن عمل نمى كند ؛

49 _ وَ رَأَيْتَ الصَّلوةَ قَدِ اسْتُخِفَّ بِاَوْقاتِها : هنگامى كه ببينى مردم نسبت به وقت نم___از بى اعتن___ا م__ى ش__ون__د ؛

50 _ وَ رَأَيْتَ الصَّدَقَةَ بِالشَّفاعَةِ لا يُرادُ بِها وَجْهَ اللّهِ ... : هنگامى كه ببينى حتّى كم_ك به نيازمن__دان با توصي__ه و پارتى ب__ازى ص__ورت مى گي__رد ، نه ب__راى خ___دا ؛

«» (81)

فَكُنْ عَلى حَذَرٍ وَاطْلُبْ اِلَى اللّهِ النَّجاةَ (1) : در چنين زمانى مراقب خود باش و از خدا تقاضاى نج_ات و رهاي_ى از اين وض__ع ناهنج__ار كن ! (كه ف__رج نزدي__ك است!)

ظهور اين نشانه ها به تنهايى شرط تحقّق يافتن

آن انقلاب بزرگ نيست ؛ بلكه مقدّمه اى است براى بيدارساختن انديشه ها ؛ شلاّق هايى است براى بيدارى ارواح خفته و خواب آلود؛ و زمينه اى است براى فراهم شدن آمادگى هاى اجتماعى و روانى.

جهانيان خواه ناخواه مجبور به تجزيه و تحليل ريشه هاى اين ناهنجارى ها و همچنين نتايج و عواقب آنها خواهند شد و اين يك خودآگاهى عمومى را پايه گذارى مى كند و در پرتوآن يقين مى كنند كه ادامه وضع كنونى امكان پذير نيست؛ بلك___ه انق___لابى ب___اي__د ك___رد .

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 256 تا 260.

(82) «»

انقلابى در تمام زمينه ها براى بنيانگذارى يك نظ__ام عادلان__ه اله__ى و مردم__ى .

ذكر اين نكته نيز كاملاً ضرورى است كه لزومى ندارد كه اين مفاسد در تمام نقاط جهان آشكار گردد ؛ و اگر محيط هاى كوچكى پاك باشند اين شرط حاصل نباشد ؛ بلكه «معيار چهره نوعى مردم جهان است» خواه در شرق باشد يا غرب ؛ و به تعبير ديگ__ر ، اين حك__م مانن__د بسي__ارى از احك__ام بر اس__اس «روش غال_ب» اس_ت .

2 _ دجّال (مردم پرتزوير و حيله گر)

هنگامى كه سخن از «دجّال» به ميان مى آيد ، معمولاً طبق يك سابقه ذهنى عاميانه ، فقط ذهن ها متوجّه شخص معيّن يك چشمى مى شود كه با جثّه افسانه اى و

«» (83)

م_ركب افس_ان_ه اى تر ، ب_ا ب_رن_ام_ه اى مخص_وص ب_ه خ__ود پيش از آن انق__لاب ب______زرگ مه____دى ظه_ور خ__واهد ك___رد .

ولى همان گونه كه از ريشه لغت دَجّال از يك سو (1) و از منابع حديث از سوى ديگر استفاده مى شود ، دَجّال منحصر به يك فرد نيست بلكه عنوانى است كلّى براى افراد پرتزوير و حيله گر ؛ و پرمكر و فريب و حقّه باز كه براى كشيدن توده هاى مردم به دنبال خود از هر وسيله اى استفاده مى كنند و

بر سر راه هر انقلاب سازنده اى كه در ابعاد مختلف صورت مى گيرد ظاهر مى شوند .

درحديث معروفى كه ازصحيح «تِرْمِذِىّ» نقل شده مى خوانيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

1- دجّال از ماده دَجْل (بر وزن درد) به معنى دروغگويى و حقّه بازى است.

(84) «»

«اِنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِىٌّ بَعْدَ نُوحٍ اِلاّ اَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجّالَ وَ اِنّى اَنْذَرْ كُمُوهُ (1): هر پيامب__رى بعد از نوح قوم خود را از فتنه دَجّال بر حذر داشت ، من نيز شما را برحذر مى دارم» .

مسلّما انبياى پيشين به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالى كه در آخر زمان آشك__ار مى ش___ود و ه__زاران س__ال ب__ا آنه____ا فاصل__ه دارد هش__دار نمى دادن___د .

به خص___وص كه در پايان حديث مى خوانيم :

« فَوَصَفَهُ لَنا رَسُولُ اللّهِ فَقالَ لَعَلَّهُ سَيُدْرِكُهُ بَعْضُ مَنْ رَآنى اَوْ سَمِعَ كَلامى ؛ سپس پيامبر صلى الله عليه و آله صفات او را براى ما بيان كرت و گفت شايد پاره اى از آنها كه مرا ديده اند يا سخن مرا شنيده اند عصر او را درك كنند!» .

1- صحيح تِرْمِذِىّ ، باب ما جاءَ فِى الدَّجّالِ ، صفحه 42.

«» (85)

به احتمال قوى ذيل حديث اشاره به طاغيان وفريبكاران خطرناكى همچون بنى اميّه و افرادى همانند معاويه است كه در لباس «خالُ الْمُؤْمِنينَ» و عنوان «كاتِب وَحْى» به مكرو فريب وتزويرو بيرون راندن مردم ازصراط مستقيم به سوى آداب وسنن جاهلى و زنده كردن نظام طبقاتى وحكومت استبدادى وخودكامه و روى كارآوردن ناصالحان چاپلوس و جنايتك__اران بى ب_اك و كنار زدن صلحا و فضلا و مردان لايق ، پرداختند .

و ني_____ز در ح___دي_____ث ديگ______رى در هم____ان كت___اب م___ى خ___واني___م :

پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد دجّال فرمود :

« ما مِنْ نَبِىٍّ اِلاّ وَقَدْ اَنْذَرَ قَوْمَهُ وَ لكِنْ سَاَقُولُ فيهِ قَوْلاً لَمْ يَقُلْهُ نِبَىٌّ لِقَوْمِه تَعْلَمُونَ اَنَّهُ اَعْوَرُ ...؛ هيچ پيامبر نبود مگر اين كه قوم خود را از

فتنه دجّال برحذر داش_ت ، ولى من جمل_ه اى درب_اره او مى گويم كه هيچ پيامبرى به قوم خود نگفته ، من مى گ_وي__م او ي__ك چشم____ى است!» .

(86) «»

تكيه روى زمان «نوح» در بعضى از اين احاديث ، شايد به خاطر اشاره به دورترين زمان باشد ؛ يا عدم وجود دجّال ها در زمان هاى پيش از نوح به سبب اين باشد كه نخستين آئين و شريعت را نوح آورد و يا به خاطر عدم نفوذ حيله ها و تزويرها در جوامع انس__انى پيشين بوده است .

به هرحال، توصيف دجّال به مرد «يك چشمى» تفسيرى داردكه به زودى به آن مى پردازيم.

جالب توجّه اين كه در پاره اى از احاديث آمده است كه پيش از ظهور مهدى عليه السلام 30 دَجّ___ال ظه___ور خواه_د كرد .(1)

1- سنن ابى داوود.

«» (87)

حتّ___ى در ان__اجي____ل ني____ز اش__اره ب__ه ظه____ور دجّ____ال ش____ده اس______ت .

در رس__ال____ه دوّم ي__وحنّ______ا (ب____اب 1، جمل____ه 6 و 7) مى خ__واني______م :

«شنيده اي__د ك__ه دجّ__ال مى آي__د الح__ال ه__م دجّ__الان بسي_ار ظاهر شده اند.»

و اي_ن عب___ارت ني____ز تع______دّد دجّ_____ال ه___ا را ت__أكي_______د مى كن_________د .

در حديث ديگرى مى خوانيم :

« قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّى يَخْرُجَ نَحْوٌ مِنْ سِتّينَ كَذّابا كُلُّهُمْ يَقُولُونَ اَنَا نَبِىٌّ (1)؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : رستاخيز برپا نمى شود مگر آن كه شصت نف___ر دروغگ___و ظه__ور خ__واهن___د ك___رد ك____ه هم___ه ادّع_____اى نب__وّت مى كنن__د!» .

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 209.

(88) «»

گرچه در اين روايت عنوان دجّال به ميان نيامده ، ولى اجمالاً از آن برمى آيد كه مدّعيان دروغين و فريبك__ار در آخر زم__ان مح__دود به يك يا چن_د نفر نخواهد بود.

به هر حال ، آنچه را نمى توان در آن ترديد كرد اين است كه هنگام فراهم شدن

زمينه هاى انقلاب ، در هر جامعه اى كه باشد ، افراد فريبكارى كه در واقع پاسدار نظام هاى فاسد و فرسوده اند براى نگاهدارى وضع موجود و بهره بردارى از زمينه هاى فكرى و اجتماعى مردم به نفع اهداف نادرست خود ، دست به تزوير و حيله گ__رى مى زنن__د و حتّى شعارهاى انقلابى مى دهند و اين يكى از بزرگ ترين موانع راه اص__لاح و انق___لاب راستي__ن است .

اينها دجّالانى هستند كه همه پيامبران ، امّت خويش را از آنها برحذر داشتند و نسبت ب_ه نقشه هاى فريبنده آن ها هشدار دادند .

«» (89)

منتها پيش از ظهور مهدى و آن انقلاب عظيم و وسيع و راستين ، هر قدر زمينه هاى فكرى و روانى و اجتماعى در سطح جهانى آماده تر مى گردد ، فعّاليّت اين دجّالان كه يكى بعد از ديگرى ظهور مى كنند افزايش مى يابد ؛ تا در پيشرفت زمينه هاى انقلابى وقفه ايجاد نمايند و به هزار حيله و ف_ن براى منح__رف ساخت__ن افك__ار دست بزنند .

البتّه هيچ مانعى ندارد كه يك دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد و امّا نشانه هايى كه در بعضى از روايات براى او ذكر شده بى شباهت به تعبيرات سمبوليك و اشاره و كنايه نيست ؛ مثلاً از روايتى كه مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار از اميرمؤمنان عل__ى عليه السلام نق__ل ك__رده چني__ن استف__اده مى ش__ود كه او داراى صفات زي_ر اس___ت :

1 _ او يك چشم بيشتر ندارد كه در ميان پيشانى اش همچون ستاره صبح مى درخش__د ! امّ__ا همي__ن چش__م خ__ون آل__ود اس__ت ، گوي_ى با خون تركيب شده !

(90) «»

2 _ او الاغ (مرك__ب) سفي__د تندروى دارد كه هر گام او يك ميل است و به س__رع_____ت زمي___ن را ط______ى مى كن______د

!

3 _ او دعوى خدايى مى كند و هنگامى كه دوستان خود را به گرد خويش مى خواند صداى او را تمام جهانيان مى شنوند .

4 _ او در درياها فرو مى رود و خورشيد با او حركت مى كند ، در پيش روى او كوهى از دود و پشت سرش كوه سفيدى قرار دارد كه مردم آن را موادّ غذايى مى بينند .

5 _ به هنگ_ام ظه_ور او م_ردم گرفت_ار قحط_ى و كمب_ود م_وادّ غذايى هستند ... (1)

شك نيست كه ما مجاز نيستيم به هر مفهومى از مفاهيم مذهبى كه در قرآن يا منابع

1- اقتباس از حديث صَعْصَعَة بن صُوحان (بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 192).

«» (91)

حديث وارد شده شكل سمبوليك بدهيم ، چه اينكه اين كار همان تفسير به رأى است كه در اسلام به شدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود مى شمرد ، ولى با اين حال جمود بر مفهوم نخستين الفاظ در آنجا كه قرائن عقلى يا نقلى در كار است آن هم صحيح نيست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلى سخن است .

و اتّفاقا درباره حوادث آخر زمان نيز اين گونه مفاهيم كنائى بى سابقه نيست ؛ از جمل__ه مى خ__واني___م ك__ه «خ___ورشيد از مغ__رب طل__وع مى كند». (1)

و اين يكى از پيچيده ترين مسائل مربوط به اين قسمت است كه ظاهرا با علم روز سازگار نيست؛ زيرا طلوع آفتاب ازمغرب مفهومش تغيير مسير گردش كره زمين است؛

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 194.

(92) «»

اگر اين موضوع ناگهان صورت گيرد همه آب درياهاو تمامى ساختمان ها و موجودات سطح كره زمين به خارج پرتاب مى گردد و همه چيز به هم مى ريزد و اثرى از زندگى باقى نخواهد ماند و اگر تدريجا صورت گيرد طول شب و

روز به قدرى زياد مى شود كه از يك ماه و دو ماه هم خواهد گذشت و باز نظام كائنات در زمين به هم خواهد ريخت .

ولى در ذيل حديث بالا كه پيرامون نشانه هاى دجّال است تفسير جالبى براى اين موض__وع دي___ده مى ش___ود ك__ه نش___ان مى ده___د اي__ن تعبي__ر جنب__ه كناي_ه دارد .

چراكه راوى حديث «نَزال بن سَبْرَة» از «صَعْصَعَة بن صُوحان» مى پرسد كه اين كه امي_رمؤمن_ان عل_ى عليه السلام در پاي__ان سخن__ش پيرام__ون دجّ__ال و مانن__د آن فرم___ود :

«از حوادث_ى كه بع_د از آن رخ مى ده__د از من نپرسي__د ...» منظ__ورش چ_ه بود ؟

صعصعه در پاسخ مى گويد :

«» (93)

« اِنَّ الَّذى يُصَلّى خَلْفَهُ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ هُوَ الثّانى عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ التّاسِعِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ وَ هُوَ الشَّمْسُ الطّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِها (1)؛ آن كس كه حضرت مسيح پشت سر او نماز گزارد دوازدهمين نفر از خاندان پيامبر عليه السلام و نهمين نفر از فرزندان حسين بن على عليه السلام است و او است خورشيدى كه از غروبگاه خود طلوع خواهد كرد!».

بنابراين تعجّبى ندارد كه دجّالى كه با صفات بالا مشخص شده نيز جنبه سمبوليك داشته باشد .

حتم____ا مى پ__رسي____د چگ___ون_____ه م__ى ت_____وان آن را تفسي______ر ك______رد ؟

در پاس_خ اين س_ؤال مى گوي_م بعي_د نيست دجّال با آن صفاتى كه گفته شد اشاره ب__ه فريبك____اران و رهب__ران م__ادّى ستمگ__ر در دني__اى م__اشين__ى باش__د ؛ زي__را :

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 195.

(94) «»

اولاً ، آنها يك چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگى مادّى است ؛ آنها فقط به يك (بُعْد) مى نگرند و آن بُعْد منافع مادّى ملّت خويش است ؛ و به هزارگونه نيرنگ و تزوي_ر و سياست ه_اى استعم_ارى براى رسي_دن به اين هدف متوسّل مى شوند ؛

آنه_ا دجّ_الان__ى هستن__د فريبك__ار كه چشم معن_وى و انسان_ى را از دس_ت داده ان__د .

امّا همين يك چشم مادّى آنها بسيار خيره كننده و پرفروغ است در صنايع به پي_روزى ه__اى درخش__انى نائ__ل ش__ده ان__د و از اقط__ار زمي____ن ني__ز گذشت_ه ان__د .

ثاني_ا ، مركب هاي_ى در اختي_ار دارن_د كه بسيار تند و سريع السّير است و كره زمين را در م__دّت كوتاه_ى دور مى زند با سرعت هايى حتّ__ى ماف__وق سرع__ت ص__وت .

ثالثا ، آنها عملاً مدّعى الوهيّتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خويش مى دانند

«» (95)

و با تمام ضعف و ناتوانى كه دارند ، پياده شدن در كره ماه را دليل تسخير فضا و مهاركردن پاره اى از نيروهاى طبيعت را نشانه تسخير طبيعت ، درحالى كه يك زمين لرزه مختصر ، يك طوفان كم قدرت ، يك سلّول سرطانى ، همه كاسه و كوزه هاى آنها را درهم مى شكن__د ؛ در عي_ن ضع__ف و همچون فرع_ون دع__وى خدايى دارند .

رابعا ، با زيردريائى ها مجهّز به زير درياها مى روند ، وسائل سريع السّيرشان با مسير شمس حركت مى كند (بلكه گاهى از مسير آن نيز جلو مى افتد) . در پيش روى كارخانه هاى عظيمش ، كوهى از دود و به دنبالش سرش كوهى از فرآورده هاى صنعتى و موادّ غذايى (كه مردم ان را موادّ غذايى سالم فكر مى كنند درحالى كه ارزش غذاي_ى چندان_ى ندارن_د غالبا خوراك هاى ناسالمى هستند) مشاهده مى شود .

خامسا ، مردم به عللى _ از قبيل خشكسالى و يا استثمار و استعمار و تبعيضات

(96) «»

مختلف و سرمايه گذارى هاى كمرشكن در مورد تسليحات و هزينه طاقت فرساى جنگ ها و ويرانى هاى حاصل از آن كه همگى معلول زندگى يك بعدى مادّى است _ گرفتار كمبود مواد غذايى

مى شوند و مخصوصا گروهى از گرسنگى مى ميرند و از ميان مى روند و دجّال كه عامل اصلى اين نابسامانى هاست از اين وضع بهره بردارى ك_رده به عن_وان كم_ك به گرسنگان و محرومان جامعه براى تحكيم پايه هاى استعم_ار خ__ود ك__وشش و ت__لاش مى كند .

در پاره اى از روايات نيز نقل شده كه هر موئى از مركب عجيب دجال ساز مخصوص و نواى تازه اى سر مى دهد كه انطباق آن بر اين همه وسايل سرگرم كننده ناسالم دنياى ماشينى يك بعدى كه در تمام خانه ها و لانه و شهر و بيابان و ساحل دريايش نفوذ كرده كاملاً قابل تص__وّر است .

«» (97)

به هر صورت ، مهم آن است كه عناصر انقلابى يعنى سربازان راستين مصلح بزرگ مهدى موعود عليه السلام همچون بسيارى از مردم ساده لوح و ظاهربين ، فريب دجّال صفتان را نخورند و براى پياده كردن طرح انقلابى خود بر اساس ايمان و حقّ و عدالت از هيچ فرصتى غفلت نكنند .

البتّه آنچه در بالا گفتيم يك تفسير احتمالى براى دجّال بود كه قرائن مختلفى آن را تأييد مى كند . ولى قبول يا عدم قبول اين تفسير به اصل موضوع صدمه نمى زند كه مسأل_ه دجّ_ال ، با اين صف_ات جنب_ه كناي_ه دارد نه اين كه انس_انى باش_د با چنان م_رك__ب و چن__ان صف_ات و مزايا !

3 _ ظهور سفيانى

ظهور «سفيانى» همانند ظهور «دجّال» نيز در بسيارى از منابع حديث شيعه و اهل

(98) «»

تسنّن به عنوان يكى از نشانه هاى ظهور مصلح بزرگ جهانى و يا به عنوان يكى از حوادث آخر زمان ، آمده است .(1)

گرچه از بعضى روايات برمى آيد كه «سُفْيانى» شخص معيّنى از آل ابوسفيان و فرزندان او است ؛ ولى از

پاره اى ديگر استفاده مى شود كه سفيانى منحصر به يك فرد نبوده بلكه اشاره به صفات و برنامه هاى مشخّصى است كه در طول تاريخ افراد زي___ادى مظه___ر آن ب___وده اند .

از جمل____ه در روايت____ى از ام____ام عل____ى ب____ن الحسي___ن عليه السلام نق__ل ش____ده :

«اَمْرُ السُّفْيانِىِّ حَتْمٌ مِنَ اللّهِ وَ لا يَكُونُ قائِمٌ اِلاّ بِسُفْيانِىٍّ (2) ؛ ظهور سفيانى

1- به كتاب بحارالانوار، جلد53، صفحات 182 _ 190 _ 192 _ 206 _ 208 و 209 مراجعه شود.

2- بحار الانوار ، جلد 52 ، صفحه 182.

«» (99)

از مسائ_ل حتم_ى و مسلّ_م اس_ت ؛ و در ب_راب_ر ه_ر قي_ام كنن__ده اى يك سفيانى وجود دارد!» .

از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه سفيانى جنبه «توصيفى» دارد نه «شخصى» و اوصاف او همان برنامه ها و ويژگى هاى او است و نيز استفاده مى شود كه در ب_رابر هر مرد انقلابى و مصلح راستين يك (يا چند) سفيانى قد علم خواهد كرد .

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم :

« اِنّا وَ آلُ اَبى سُفْيانَ اَهْلُ بَيْتَيْنِ تَعادَيْنا فِى اللّهِ : قُلْنا صَدَقَ اللّهُ وَ قالُوا كَذِبَ اللّهُ:قاتَلَ اَبُوسُفْيانَ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَقاتَلَ مُعاوِيَةُ عَلِىَ بْنَ اَبىطالِبٍ عليه السلام وَ قاتَلَ يَزيدُبْنُ مُعاوِيَةَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِىٍّ عليه السلام وَ السُّفْيانى يُقاتِلُ الْقائِمَ (1)؛ ما و

1- بحارالانوار ، جلد 52 ، صفحه 190.

(100) «»

خاندان ابوسفيان دوخاندانيم كه درموردبرنامه هاى الهى باهم مخالفت داريم؛ماگفته هاى پروردگار را تصديق كرده ايم و آن ها تكذيب كردند . ابوسفيان با رسول خدا صلى الله عليه و آله مبارزه كرد ؛ و معاويه با على بن ابيطال_ب عليه السلام و يزيد با حسين بن على عليه السلام ؛ و سفيانى با امام قائم مبارزه خواهد كرد» .

در بحث گذشته نقش دجّال ها را در مقابل انقلاب هاى سازنده شناختيم ، اكنون بايد با نقشه هاى شيطانى سفيانى آشنا شويم ؛ زيرا براى تحقّق

بخشيدن به مفهوم انتظار راستين شناخت همه«طرفداران»و«مخالفان»طرح اصلاح جهانى نهايت لزوم را دارد.

ابوسفي__ان ك__ه سرسلسل__ه سفي__ان__ى ه____ا ب_ود مشخصّ__ات زي__ر را داش___ت :

1 _ سرمايه دارى بود كه از طريق غارتگرى و غصب حقوق دگران و رباخوارى و مانند آن به نوايى رسيده بود .

2 _ قدرتمن_دى ب_ود كه از ط_رق شيط_انى كس_ب نفوذ و قدرت نموده ، نقش

«» (101)

رهبرى احزاب جاهلى را در مكّه و اطراف آن برعه_ده داش_ت ؛ و هم_ه شخصيّت_ش در اين دو خلاص__ه مى ش__د .

پيش از ظهور اسلام براى خود رياست و حكومتى قابل ملاحظه داشت ، امّا پس از ظهور اسلام همه اركان قدرتش متزلزل گرديد ، چرا كه اسلام دشمن سرسخت همان ها بود كه قدرت شيطانى ابوسفيان ها بر آن قرار داشت ؛ و جاى تعجّب نيست كه او دشمن شماره يك اسلام شد .

3 _ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتى مكّه به شمار مى رفت و حمايت بى دريغش از بت و بت پرستى نيز به همين خاطر بود ؛ زيرا بت ها بهترين وسيله براى «نفاق افكندن و حكوم__ت كردن» و «تحمي__ق و تخدير توده هاى به زنجير كشيده» و در نتيج______ه تحكي____م پ__اي__ه ه___اى ق____درت اب__وسفي__ان ه___ا ب___ودن_____د .

(102) «»

مخالفت سرسختانه او با اسلام _ چنان كه گفتيم _ به همين دليل بود كه اسلام تمام پايه هايى را كه شخصيّت جهنّمى او بر آن قرار داشت ويران مى كرد ؛ لذا از هيچگونه تلاش و كوشش براى خفه كردن انقلاب اسلام فروگذار نكرد . امّا سرانجام در جريان فتح مكّه آخرين سنگر قدرتش فروريخت و براى هميشه به كنار رفت و گوشه نشين شد ؛ هر چند دست از تحريكات پنهانى برنداشت .

او تمام اين صفات را _ از طريق

تربيت و توارث _ به فرزندش معاويه و از او به نوه اش يزيد منتقل ساخت و آن دو نيز برنامه هاى پدر را _ منتها در شكل ديگر _ تعقيب كردند هرچند سرانجام ب_ا ناكامى مواج___ه گشتند .

ابوسفيان يك مرد به تمام معنى ارتجاعى بود كه از جنبش انقلابى پيامبر صلى الله عليه و آله سخت بيمناك بود ؛ چراكه اسلام طرحى همه جانبه براى دگرگون ساختن آن جامعه

«» (103)

عقب افتاده و به تمام معنى فاسد داشت ؛ طرحى كه با اجراى آن محلّى براى زالوهايى همچون ابوسفيان و دار و دسته اش باقى نمى ماند .

و از اين جا مى توانيم درك كنيم چرا فرزندان و اعقاب او كوشش داشتند رشته هاى اسلام را پاره كنند و مردم را به آئين هاى جاهلى بازگردانند ، هرچند در زير چرخ هاى آن سرانجام خرد شدند ؛ ولى به هر ح__ال ، ض___ربه هاى سنگينى بر پيش__رفت اس__لام و مسلمي__ن وارد س___اختن____د .

از اصل سخن دور نشويم ، در احاديث گذشته خوانديم كه پيدا شدن ابوسفيان با اين مشخّصات بر سر راه پيامبر صلى الله عليه و آله از ويژگى هاى انقلاب اسلامى نبود ، در برابر هر قائم و مصلحى ، ابوسفيانى با مشخّصاتِ سرمايه دار غارتگر ، قدرتمند و ظالم ، ارتجاعى و مروّج خرافات، وجود داشته و دارد كه مى كوشد ، تلاش هاى انقلابى قائم

(104) «»

ومصلح را خنثى كند؛ در راه او سنگ بيندازد و حدّاقل تاريخ انقلابش را به عقب بكشاند.

در برابر قيام مصلح بزرگ جهانى «مهدى» نيز «سفيانى» يا سفيانها قرار خواهند داشت كه با قدرت جهنّمى شان سعى دارند در مسير انقلاب راستين مهدى وقفه ايجاد كنن_د ؛ زم_ان را به عق_ب برگردانن_د يا لااق_ل متوقّف سازند ؛ از بيدارى و برچيده شدن نظام ه__اى ظالم__انه طبق__اتى ب__ه نف__ع استثم__اركنندگ__ان

جلوگي__رى كنن__د .

تفاوتى كه «سفيانى» با «دجّال» دارد شايد بيشتر در اين است كه دجّال از طريق حيله و تزوير و فريب ، برنامه هاى شيطانى خود را پياده مى كند ، امّا سفيانى از طريق استفاده از قدرت تخريبى وسيع خود اين كار را انجام مى دهد ؛ همان گونه كه در اخبار

«» (105)

آمده است كه او نقاط آبادى از روى زمين را زير پرچم خود قرار خواهد داد . (1) كه نظي__ر آن را در حكوم__ت ابوسفي__ان و معاوي__ه و يزي_د در تاري__خ خ_وان__ده اي__م .

هيچ مانعى ندارد كه سفيانى آخر زمان كه در برابر مصلح بزرگ جهانى «مهدى» قيام مى كند از نواده هاى ابوسفيان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهى گردد ، همان طور كه در اخبار آمده است ؛ ولى مهم تر از مسأله نسب اين است كه برنامه هاى او و صف_ات و مشخّص_ات و ت_لاش ه_ا و كوشش ه_ايش همه مانن_د ابوسفي_ان اس_ت و روش_____ى همس________ان او دارد .

1- بحارالانوار ، جلد 54 ، صفحه 26.

(106) «»

اين «سفيانى» مانند همه ابوسفيان ها و همه سفيان هاى ديگر ، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانى مهدى عليه السلام به زانو درخواهد آمد و تلاش ها و كوشش ها و نقشه هايش نقش بر آب خواهد شد .

از همه مهم تر آن است كه بايد مردم «دجّال ها» و «سفيان ها» را بشناسانند . اين سفيان ها گذشته از نشانه هايى كه قبلاً گفتيم نشانه ديگرى نيز دارند كه نمونه اش در تاريخ اسلام به روشنى ديده مى شود و آن اينكه : صلحا و شايستگان را از صحنه اجتم_اع كن_ار مى زنن_د و اف_راد ناصال__ح و مط_رود را به ج_اى آن ه_ا ق_رار مى دهن_د .

«بيت المال» را _ چنانكه در حكومت دودمان ابوسفيان آمده _

ميان حواشى و طرفداران خود تقسيم مى كنند ؛ طرفدار انواع تبعيض ها ، تحميق ها و پراكندگى ها هستن__د و ب__ا اي__ن مشخّص____ات م__ى ت__وان آن ه__ا را شن___اخت و شن__اس__ان__د .

«دجّال ها» صفوف ضدّ انقلابى مرموز را تشكيل مى دهند و «سفيان ها» صفوف

«» (107)

ضدّ انقلابى آشكارا و هر دو ، در واقع يك موضع دارند در دو چهره مختلف و تا صف_وف آنها درهم شكسته نشود تضمينى براى «پيشرفت» و «بقاى» انقلاب نيست .

راز طول عمر امام زمان (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف)

طرح اشكال : از قديم به عقيده شيعه درباره مهدى خرده مى گرفتند كه : اگر او فرزند امام عسكرى است و به سال 255 هجرى از مادرش نرجس تولّد يافته و هنوز زنده است ، بايد هم اكنون بيش از هزار سال از عمرش بگذرد ، در حالى كه نه مشاه__دات روزان__ه م_ا اف_رادى ب_ا چني_ن عم___ر ط_ولان__ى ب_ه م_ا نش_ان مى ده__د ؛

و ن__ه عل__م و دان__ش روز مى پذي_رد ؛

و نه تاري__خ شبيه آن را به خاطر دارد .

(108) «»

بررسى و تحقيق

ما هم با ايرادكنندگان در اين قسمت هم صدا هستيم كه عمرهاى عادى و معمولى كه مى بينيم غالبا از يك صد سال تجاوز نمى كند ؛ و به ندرت به يك صد و بيست و سال مى رسد و افرادى كه در عصر ما به يك صد و پنجاه يا شصت سال و بيشتر رسيده باشن_د جزء نوادر جهان محسوب مى گردند .

ولى براى يك بحث علمى و تحقيقى پيرامون مسأله طول عمر هيچ گاه نمى توان به اين مقدار قناعت كرد بلكه باي_د ام_ور زي_ر را مورد بررس_ى ق_رار دهي_م و ببيني__م :

آيا عم_ر طبيع_ى حدّ ثابت__ى دارد ؟ فيزيول_وژى ام_روز در اي_ن باره چه مى گويد

؟

آيا راهى براى افزايش طول عمر هست ؟

«» (109)

آياتاكنون افراد استثنايى كه در ساختمان جسمى و روحى و اعضاى بدن و حواسّ مختلف و ساير صف_ات عموم_ى انسان ه_ا با دگ_ران ف_رق داشته باشند ديده شده اند ؟

آياتاريخ واقعاكسانى را با عمرهاى طولانى تر ازآنچه امروز مى بينيم به خاطر دارد؟

و از هم_ه اين ه_ا گذشت_ه ، بايد دي_د كسان_ى كه اين اشكال را طرح كرده چه كس_ان__ى هستن___د و ب_رداش___ت آنه___ا از مس_ائ___ل مختل___ف م_ذهب__ى چيس__ت ؟

آيا عمر طبيعى حدّ ثابتى دارد ؟

يك باطرى كوچك عمر معيّنى دارد ؛ مثلاً 24 ساعت پشت سرهم كار مى كند ؛ سپس ني__روى آن تم___ام مى شود .

ي__ك لام___پ ب__رق مث__لاً يكه__زار ساع__ت ك__ار مى كن__د سپ__س مى س___وزد .

(110) «»

ي___ك ات__ومبي_______ل ممك____ن اس____ت بيس____ت س_____ال عم_____ر كن______د .

همچنين ساير مصنوعات انسانى عمرشان تقريبا معيّن است و حد متوسّطى دارد ؛ البتّ_ه اگر آنه_ا را خ_وب نگه_دارى كنند مقدارى بيشتر و اگر بد نگهدارى كنند مق__دارى كمت__ر ك___ار مى كن___د .

در جهان طبيعت نيز همه گونه عمر داريم ؛ در دل اتم ها ذرّاتى وجود دارند كه يك هزارم ثانيه و گاهى يك «صدميليونم ثانيه» بيشتر عمر نمى كنند ، ولى در مقابل عم____ر ك_____ره زمي_____ن را ب____ه پنجه___زار ميلي___ون س___ال تخمي___ن مى زنن____د !

حال بايد ببينيم آيا عمر موجودات زنده در طبيعت مانند عمر فرآورده هاى صنعتى ماست ؟ مثلاً يك انسان بطور متوسّط 80 سال ؛ يك كبوتر 5 سال ؛ يك حش_ره چند م_اه ؛ يك درخ_ت چن_ار 150 سال و يك بوت_ه گ__ل 6 ماه عمر مى كند ؟

«» (111)

در گذشته گروهى از دانشمندان عقيده به وجود يك سيستم عمر طبيعى در م__وج__ودات زن__ده داشتند مثلاً :

پ_اول_ول____ف عقي___ده داش___ت عم___ر طبيع___ى انس___ان 100 س___ال اس___ت .

مچينك___وف

عقي_ده داش__ت عم__ر طبيع__ى انس__ان 150 تا 160 س__ال اس__ت .

كوفلاند پزشك آلمان_ى عقي__ده داش__ت عم__ر طبيع__ى انس__ان 200 سال است .

فلوگر فيزيولوژيست معروف عقيده داشت عم__ر طبيع_ى انسان 600 سال است .

بالاخ_ره بيك_ن فيلس_وف و دانشمن_د انگليس_ى رق_م را از اين بالاتر برده و به 1000 س_____ال مى رسان__________د .

ولى اين عقيده از طرف فيزيولوژيست هاى امروز درهم شكسته شده و مسأله حدّ ثابت عمرطبيعى ابطال گرديده است.

(112) «»

به گفته پروفسور اسميس استاد دانشگاه كلمبيا ؛ «همان گونه كه سرانجام ديوار صوتى شكسته شده و وسائل نقليّه اى با سرعتى مافوق صوت به وجود آمد ، يك روز ديوار سنّ انسان نيزشكسته خواهدشد و ازآنچه تاكنون ديده ايم فراتر خواهدرفت!».

دليل زنده اى كه براى اثبات اين عقيده مى توان اقامه كرد آزمايش هايى است كه گروهى از دانشمندان روى گياهان يا حيوانات مختلف در آزمايشگاه ها به عمل آورده اند و در شرايط خاصّ آزمايشگاهى توانسته اند گاهى عمر يك موجود زنده را ب___ه «دوازده ب__راب__ر» اف__زاي____ش دهن___د .

مث_لاً آزمايش_ى كه روى گياهى كه معمولاً عمرش دو هفته بيشتر نيست به عمل آم___ده نش___ان م_ى ده___د ك_ه م_ى ت___وان آن را ت__ا ش__ش م____اه نگه__داش_____ت .

اگر فرضا چنين افزايشى روى عمر انسان ها عملى شود انسان هايى وجود خواهند داشت كه بيش از يك ه__زار سال عم__ر كنند .

«» (113)

آزمايش ديگرى روى نوعى از مگس ميوه كه عمر بسيار كوتاهى دارد به عمل آورده ان_د و ت_وانست_ه ان__د عم___ر آن را ب__ه «نهص___د ب__راب__ر» ! اف_زاي__ش دهن___د .

اگر فرضا اين افزايش عجيب و خارق العاده روزى درباره انسان عملى شود ، يك انسان بيش از هفتادهزارسال! عمر خواهد كرد.

البت_ه غال_ب ما نه آرزوى چني_ن عمر خسته كننده و طاقت فرساي_ى داري_م و نه اگر مجانى هم

به ما بدهن_د مى پذيري__م ، ك_ار ب_ه جاي__ى رسي__ده ك_ه شاع__ر مى گوي__د :

من از دو روزه عمر آمدم به جان ، اى خضر چه مى كنى تو كه يك عمر جاودان دارى

و به فرض كه ما حاضر به قب__ول آن باشي_م ك_ره زمي_ن استع__داد پذي_رش اين هم__ه انس_ان را ن__دارد !

(114) «»

ول__ى ه__دف م_ا مطالع_ه و بررس__ى علم__ى روى مسأل__ه ط__ول عم__ر اس___ت .

مى دانيم امروز بسيارى از زيست شناسان مسأله افزايش طول عمر انسان را به طور جدّى مورد بررسى قرار داده اند ؛ اگر چنين چيزى امكان پذير نبود اين مطالعات بيهوده به نظر مى رسيد .

دانشمندان غذاشناس عقيده دارند طول عمر رابطه نزديكى با طرز تغذيه و شرايط اقليمى دارد ؛ آنها با مطالعه روى طول عمر ملكه زنبوران عسل كه چندبرابر زنبوران معمولى عمر مى كند به اين جا رسيده اند كه اين موضوع معلول ژله مخصوصى است كه زنبوران كارگر براى تغذيه ملكه فراهم مى كنند كه با عسل هاى معمولى فرق بسيار دارد ؛ و جمع_ى به اين فك_ر افتاده ان_د كه با تهيّ_ه مقدار فراوانى از اين ژله ممكن

«» (115)

اس__ت عم____ر انس__ان را ت__ا چن___د ب___راب___ر مق___دار كن__ون____ى اف___زاي__ش داد .

روانشناسان مى گويند طول عمر انسان بستگى زيادى به طرز تفكّر و عقايد او دارد و با داشتن يك سلسله روحيّات و عقايد سازنده و آرام بخش ، طول عمر انسان افزايش مى يابد .

گروهى از پزشكان عقيده دارند : پيرى يك نوع بيمارى است كه بر اثر تصلّب شرايين و يا «اختلال متابوليس بدن انسان» پديد مى آيد ؛ و اگر ما بتوانيم از طريق تغذيه صحيح و داروهاى مؤثّر بر اين عوامل پيروز شويم ، پيرى را شكست خواهيم داد

و از يك عمر طولانى برخوردار مى گرديم .

هم_ه اين گفتگوه_ا اين مسأل_ه را به ط_ور وض_وح ثاب_ت مى كن_د ك_ه افسان_ه «عم_ر طبيعى ثابت» يك افسانه دروغين بيش نيست ؛ و براى عمر موجودات زنده ح__دّ معيّن___ى را نمى ت__وان در نظ__ر گرف___ت .

(116) «»

مخصوصا با گشوده شدن راه آسمان ها به روى بشر و آغاز سفرهاى فضايى ، مسأله طول عمر به صورت جدّى ترى مورد توجّه قرارگرفته ؛ زيرا مسلّم شده كه عمرهاى كوتاه ما مناسب پيمودن فاصله هاى عظيم نجومى نيست . گاهى براى برداشتن يك گام كوچك در اين جهان پهناور با سفينه هاى فضايى كنونى عمر چندهزار ساله و يا براى راه هاى دورتر عمر چندين ده هزارسال لازم است ؛ لذا ، بعض_ى از دانشمندان به فكر شكل ديگرى از افزايش طول عمر افتاده اند و آن استف____اده از سيست_____م انجم______اد اس____ت .

اين موضوع شايد نخستين بار با مشاهده بعضى از موجودات زنده اى كه در حال انجماد طبيعى حيات خود را حفظ كرده بودند . كشف شد ؛ مثلاً ، چندى پيش در لابه لاى يخ هاى طبيعى ماهى منجمدى پيدا كردند كه وضع طبقات يخ نشان مى داد مربوط به پنج هزار سال قبل است !

«» (117)

ابتدا گمان مى كردند ماهى مرده است ، امّا وقتى آن را در آب ملايم قرار دادند با كمال شگفتى شروع به حركت كرد؛معلوم شداو دراين پنج هزارسال زنده بوده امّابا شعله بسيار كمرنگى از حيات و زندگى !

از اينجا به فكر افتادند كه اگر بتوان اين روش را درباره انسان نيز به كار برد و مثلاً سرنشين يك سفينه فضايى را كه به نقطه دوردستى مى فرستيم ، در كابين خود درحال انجماد فرو بريم و پس از صدها يا هزاران سال كه

به مقصد مى رسد ، با يك سيستم خودكار ، بدن او تدريجا به حال عادى بازگردد ، مشكل طول عمر در سفرهاى فضايى حل خواهد شد .

(118) «»

هم اكنون بعضى از پزشكان به اين فكر افتاده اند كه اين سيستم را براى بيمارانى كه هنوز راه درمان بيمارى آنها كشف نشده و مثلاً مبتلا به سرطان هستند ، پيشنهاد كنند كه چنين بيمارانى را با روش انجماد در يك حالت خواب عميق _ يا مافوق خواب _ ف_رو برن_د و مث_لاً پس از دو ق_رن ديگ_ر كه راه درمان اين بيمارى ها طبعا كشف خ_واه__د ش___د آنه____ا را ب___ه ح____ال ع____ادى ب__ازگ____ردانن__د و درم__ان كنن__د .

همه اين بحث ها و طرح ها و پيشنهادها نشان مى دهد كه از نظر علم امروز حدّ ثابتى براى ط__ول عم__ر بشر و س__اير موجودات زنده وجود ندارد و مق__دار آن را مى توان تغييرداد.

«» (119)

وج__ود اف___راد استثن__اي__ى

اگر از بحث گذشته چشم بپوشيم و فرض كنيم نوع انسان به طبع نخستين خود ، حدّ ثابتى از عمر دارد ؛ ولى با اين حال ، اين موضوع را نمى توان به همه افراد تعميم داد زيرا معمولاً در ميان انواع موجودات زنده هميشه افراد استثنايى وجود دارند كه با استانداردهاوضوابطى كه درعلوم طبيعى و تجربى ديده ايم مطابقت ندارد؛و حتّى گاهى علم از تفسير وضع آنها عاجز مى گردد .

در ميان افراد انسان اشخاصى ديده شده اند كه با حواس و ادراكات يا نيروهاى ف__وق الع___اده و ك__ام__لاً استثن__اي__ى:

در ميان افراد يك نوع خاص از درخت يا حيوانات كه رشد و نموّ ظاهرا معيّنى دارند و يا عمر و سنّ ظاهرا محدود ، افرادى ديده مى شوند كه تمام ضابطه ها و

(120) «»

استاندارده__اى نوع خود را مى شكنن__د و در يك

شك_ل فوق العاده مى شوند ؛ مثلاً :

1 _ جهانگردانى كه از اسكاتلند ديدن كرده اند از درخت عجيب و شگفت انگيزى نام مى برندكه قطر تنه آن 90 پاست و ميزان عمر آن را به پنج هزار سال تخمين زده اند.

2 _ در كاليفرنيا درختى مشاهده كرده اند كه طول قامتش حدود يك صد متر ! و قط_رش در طرف پايي_ن ح_دود 10 متر و عمرش را به شش هزارسال برآورد كرده اند .

3 _ در ميان درختان جالب و متنوّعى كه در جزاير كانارى مى رويد درختى است از نوع عندم يا به تعبير ما «خون سياوش» كه توجّه دانشمندان را به خود جلب كرده است ؛ درختى است كه مى گويند از زمان كشف اين جزيره (يعنى حدود پانصدسال پيش) تاكنون هيچ گونه تغييرى در رشد آن مشاهده نكرده اند ! با اين حال به نظر مى رسد كه عمرى بسيار طولانى داشته باشد كه در اين مدّت ، اثر گذشت زمان بر

«» (121)

چهره آن آشكار نشده است ؛ لذا ، بعضى حدس مى زنند كه اين درخت قبل از خلقت آدم وجود داشته است !

4 _ در مناطق استوايى زمين ، درختانى وجود دارند با عمر جاويدان ! يعنى مرتبا در ح__ال ريش_ه زدن و جوان_ه زدن هستن_د و هي_چ گ_اه عمرش__ان پ_اي_ان نمى گي__رد .

5 _ در ميان نوع حلزون ها ، حلزون هايى ديده شده اند با عمر چندهزار سال ؛ و دانشمندان زيست شناس ماهى هاي__ى كشف كرده اند كه عمر آن ها را به سه ميليون س__ال تخمي_ن مى زنند .

6 _ در ميان افراد انسان كسانى را مى بينيم با كارهاى شگفت انگيز كه باور كردن آن حتّى براى كسانى كه مشاهده كرده اند مشكل است . كيست كه در جرائد خبرهاى مختلفى

درباره جوانى كه با نيروى خارق العاده چشم خود اجسام فلزى مانند قاشق و

(122) «»

چنگال را خم مى كرد بدون آن كه كوچكترين اشاره اى بادست به آن كند، نديده باشد!

او اين عمليّات خارق العاده خود را در برابر خبرنگاران و حتّى از تلويزيون در انگلستان اجرا كرد كه انگليسى هاى ديرباور هم پذيرفتند حقّه و حيله خاصّى در كار نيست و اين ي__ك وض__ع خ__اص و استثنايى محسوب مى شود .

شرح حال جوان ايرانى خودمان را كه لامپ و شيشه را مانند نقل و نبات مى خورد شايد كمتر كسى است كه در جرائد نخوانده باشد ، در حالى كه افراد عادى اگر بدون توجّه ، مختص__ر خرده شيش_ه اى را لابه لاى غذا بخورند ممكن است كارشان به جرّاحى بكشد !

در مطبوعات شرح حال فردى را خواندم كه با نيروى خارق العاده خود حيوانات درنده و وحشى را رام مى كرد و به راحتى به آن ها نزديك مى شد .

در ح__الات فيلس__وف و طبي_ب مع_روف «بوعلى سينا» مى نويسند كه مى گفت :

«» (123)

در موقعى كه به مكتب مى رفتم هرچه شاگردان براى استاد مى خواندند من حفظ مى كردم ؛ در ده سالگى آن قدر از علوم فراگرفتم كه در بخارا از من تعجّب مى كردند ؛ در 12 سالگى بر مسند فتوا نشستم ! و در شهر بخارا فتوا مى دادم ؛ در سنّ 16 سالگى كتاب قانون را در علم طب تصنيف كردم (همان كتابى كه تا چند قرن كتاب درسى در دانشكده هاى پزشكى اروپا بود) ؛ درباره حواسّ مختلف او از جمله ديد چشم يا ق_درت شنواي_ى و مانن_د آن ، داستان ه_اى حيرت انگي_ز نق_ل ش_ده ك_ه در اي_ن مختصر نمى گنجد ؟(1)

اين ها همه افراد استثنايى هستند با ويژگى هاى كه دانشمندان علوم طبيعى از

1-

به كتاب «هدية الاحباب» مراجعه شود.

(124) «»

تفسير آن عاجزند و وضع آنها با ضوابط و استانداردهايى كه از صفات ويژه انسان در دست است ، هماهنگ نيست ؛ ولى اين عدم هماهنگى هرگز مانع از آن نمى شود كه ما آن ها را بپذيريم ؛ و در پرتو آن يك قانون كلّى را نيز قبول كنيم كه آنچه در «گياهان» و «جانداران دريايى و صحرائى» و «انسان ها» معمولاً مشاهده كرده ايم يك قانون ابدى و هميشگى و همگانى نيست ؛ بلكه كاملاً امكان دارد كه در ميان همه آنها افرادى پيدا شوند با صفات ويژه و خارق العاده ، چه از نظر سنّ و سال و چه از نظر قدرت ها و توانايى هاى روحى و جسمى ؛ و هيچ گاه وضع استثنايى آنها دليل بر غيرعلمى بودن پذيرش اين پديده ها نخواهد بود ؛ بلكه بايد قبول كنيم كه قلمرو تمام مقرّرات و ضابطه هايى كه علوم به دست ما مى دهند محدود به افراد عادى م_ى ب_اش_د و اف_راد استثن__ايى از مح__دوده اي_ن مق__رّرات و معي__اره__ا خ_ارجن__د .

«» (125)

اين ايراد را چه كسانى طرح مى كنند ؟

اگر مشكل طول عمر مهدى عليه السلام از طرف ماترياليست ها كه همه چيز را از زاويه قوانين طبيعى مى بينند مطرح شود پاسخش همان است كه در بحث هاى فوق ذكر شد ، ولى اگر از سوى خداپرستان جهان همانند پيروان آئين مسيح عليه السلام و موسى عليه السلام و يا برادران اهل تسنّن مطرح شود ، علاوه بر آنچه گفتيم ، سخنان ديگرى نيز با آنها داريم كه عبارتند از :

1 _ آنها براى خدا قدرت بى پايان و براى فرستادگان و مبعوثان او خارق عادات و معجزات فراوان قائلند ؛ به تعبير ديگر ، خدا را حاكم بر قوانين

طبيعى مى دانند نه محكوم اين قوانين ، آيا شفا دادن بيماران غيرقابل علاج از نظر فنّ پزشكى و يا زنده كردن مردگان به وسيله مسيح و يا معجزات حيرت انگيز ديگرى كه از موسى عليه السلام به وسيله عصا (يك قطعه چوب بى ارزش چوپانى) و يد بيضاء و گذشتن از نيل با آن

(126) «»

جريان خارق العاده ، امورى هستند كه با ضابطه ها و استانداردهاى طبيعى سازگارند ؟

شك نيست كه همه پيروان مذاهب براى تفسير اين گونه پديده ها يك زبان مى گويند تأثير قوانين و اسباب طبيعى همه به فرمان خدا است و هرگاه او چيز ديگرى اراده كند همان مى شود و اراده او مافوق علل طبيعى است . آيا اگر از نخست وضع چنين بودكه انسان ها بعداز مردن يك بار ديگر زنده مى شدند و يانابيناى مادرزاد با گذشت زمان بينا مى شد و يا حدّ متوسّط عمر يك انسان معمولى يك هزار سال ب_ود، آي_ا كس_ى از اي_ن ام_ور تعجّ_ب مى ك_رد و آن را برخ_لاف قانون عقل مى دانس___ت ؟ ... مسلّما نه !

بنابراين ، نقض اين گونه قوانين نقض يك حكم عقلى و منطقى نيست ؛ بلكه نق_ض يك حال_ت و يك جري_ان ع_ادى اس_ت كه م_ا طب_ق مشاه_ده افراد عادى با آن خ______و گرفته اي_______م .

«» (127)

2 _ مسيحيان امروز عموما معتقدند كه دشمنان مسيح عليه السلام او را به صليب (دار) آويختند و كشتند و دفن كردند ؛ و پس از چند روز از مردگان برخاست و به آسمان رفت و هم اكنون زنده است.

مسلمانان نيز گرچه به دار آويخته شدن و قتل عيسى را _ طبق گفته قرآن _ قبول ندارن_د ؛ ول__ى او را ه__م اكن__ون زن__ده مى دانن__د ؛ و اي__ن گفت_ارى اس_ت ك_ه هم__ه

دانشمن___دان اس__لام__ى _ ج__ز اف___رادى مع___دودى _ آن را پ_ذي__رفت_ه ان__د .

اگر اين استثنا برخلاف حكم عقل نيست و ممكن است انسانى بعد از مرگ و دفن مجددا زنده شود و حدود دوهزار سال عمر كند ، چگونه در موارد ساده تر كه سخن تنها از يك عمر ط__ولانى كمى بيش از يك هزار سال در ميان است ، محال و غيرمنطقى شم__رده مى شود !

(128) «»

3 _ هيچ مسلمانى نيست كه عمر طولانى نوح را انكار كند ، زيرا صريحا در متن قرآن آمده كه تنها دوران دعوت او به سوى توحيد و آئين خدا ، نهصد و پنجاه سال ط___ول كشي_د (فَلَبِ__ثَ فيهِ__مْ اَ لْ__فَ سَنَ__ةٍ اِلاّ خَمْسي__نَ ع__ام__ا) (1) .

همچنين درب_اره خض_ر و عم_ر فوق العاده طولانى او ، غالبا سخن هايى شنيده ايم .

شگفت آور اين كه گروهى همه اين مطالب را در جاى خود پذيرفته اند ، امّا هنگامى كه با عقيده مسلمانان در مورد طول عمر «مهدى» رو به رو مى شوند ، انگشت حيرت به دهان مى گيرند و سر خود را به علامت انكار تكان مى دهند و

1- 14 / عنكبوت.

«» (129)

لبخندهايى مى زنند كه مفهومش اين است كه اين گونه عقايد غيرعاقلانه و غيرمنطقى هم مى تواند پيروانى داشته باشد ؟!

ولى همان گونه كه گفتيم مسأله طول عمر ، قطع نظر از معتقدات مذهبى خداپرستان درباره قدرت خداوند و مسأله اعجاز ، با منطق علوم طبيعى روز كاملاً قابل هضم است ؛ تنها مشكلى كه در اين راه وجود دارد اين است كه ما راستى خود را از قيد و بند پيشداورى ها ، تعصّب هاى خاص و عادات و رسومى كه به آن خو گ_رفت__ه اي_م آزاد كني_م و تنه__ا تسلي__م دلي__ل و

منط_ق باشي__م و بح__ث ح__رّ و آزاد !

ما هنگام_ى كه در جرائ__د مى خواني_م ي_ك م_رد ات_ريش_ى 140 س__ال از عم__رش گذشت_ه ب_ود درح_ال_ى ك__ه حتّ_ى ي__ك ب__ار ه__م بيم___ار نش____ده ب____ود !

و يا م__ردى در كلمبي__ا در س__نّ 167 س_الگ___ى كام___لاً جوانى اش محفوظ بود !

(130) «»

و ي__ا م____ردى در چي_____ن در س_____نّ 253 س_الگ_____ى موي__ش سي__اه ب___ود !

از اين ها تعجّب مى كنيم ؛ زيرا هرچه باشد برخلاف افراد معمول و عادى است ؛ ولى اگر منابع اين خبر مورد اطمينان باشند و يا در همه مطبوعات به عنوان يك خبر قطع__ى ذك__ر شود آن را خواهيم پذيرفت .

امّا چرا هنگامى كه درحديث مى خوانيم:

« اَلْقائِمُ هُوَ الَّذى اِذا خَرَجَ كانَ فى سِنِّ الشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ الشُّبّانِ ؛ قَوِىٌّ فى بَدَنِه : هنگامى كه قائم خروج مى كند در سنّ پيران است امّا با چهره جوانان و از نظر جسمى نيز نيرومن___د است» تعج__ب مى كنيم .

شيع________ه م__ى گ______وي_____________د :

چگونه بر طرز فكر آنهايى كه براى نوح و مسيح ، عمر طولانى قائلند و در حالات بوعلى سينا اين ويژگى هاى عجيب را مى نويسند ؛ و يا پس از مشاهده كج شدن

«» (131)

اجسام فلزى با نگاه يك جوان و يا مشاهده درختان و جانداران طويل العمر لبخند نمى زنيم ، امّا هنگامى كه سخن از طول عمر مهدى عليه السلام به ميان مى آيد گروهى قيافه اعتراض آميز به خود مى گيرند و با اعجاب مى گويند مگر چنين عمر طولانى براى انسان____ى ممك_____ن اس____ت !

كوت___اه سخ_____ن اينك__ه : مسأل_ه ط_ول عم_ر از مسائل_ى نيس_ت كه بت_وان در ي_ك داورى منصفان___ه و منطق___ى بر آن خ___رده گرف___ت و يا آن را انك_ار كرد.(1)

پايان جلد اول

1- اين مطالب از كتاب

حكومت جهانى مهدى (عج)، تأليف حضرت آية اللّه مكارم شيرازى، استفاده شده است .

(132) «»

«كتابنامه»

1 _ بيستونى، محمد، تفسير جوان (5 جلدى)، اوّل، ق_م، انتش__ارات بي_ان ج_وان .

2 _ بيستونى،محمد، فهرستواره موضوعى تفسيرجوان،اوّل،قم،انتشارات بيان جوان .

3 _ بيستونى، محمد، تفسير بيان (30 جلدى)، اوّل، تهران، انتش__ارات ف__راهانى .

4 _ بيستونى،محمد، فهرستواره موضوعى تفسيربيان،اوّل،تهران،انتشارات فراهانى .

5 _ ن__ورى، مي__رزا حسين ، خ__ورشيد غ__ائب (مختصر نجم الثاقب) ، اوّل ، قم ،

انتشارات مسجد مقدس جمكران .

6 _ برنجني_ان، ج__لال ، آينده جهان ، سوم ، تهران ، انتش__اراتى ط___ور ته__ران .

7 _ بح___ارالان___وار، ج 86 .

«» (133)

8 _ بح_________ارالان_________________وار، ج 53 .

9 _ مصطفوى، على اصغر ، «سوشيانت يا سير انديشه ايرانيان درباره موعود آخرالزمان»، نق__ل از نص__رى، عب__داللّه «سيماى انسان كامل».

10 _ حموينى، حافظ ، «فرائد السِمْطَيْن»، نقل از كتاب «اَلْمَهْدِىُّ الْمَوْعُودُ الْمُنْتَظَرُ عِنْدَ عُلَماءِ اَهْلِ السُّنَّةِ»، شيخ نجم الدين عسكرى، ج 2 .

11 _ راش__دى، لطي__ف ، «الح__اوى للفت__اوى» ج__زء دوم، نق__ل از كت__اب مخط_____وط درب_____اره ام______ام زم__________ان عليه السلام .

12 _ محى الدين، «فتوحات مكّية»، نقل از ترجمه «كشف الاَسْتار» اثر محدّث نورى ت__رجم__ه ج___لال ب__رنجي___ان، مخط_____وط .

13 _ شيخ مفيد، «الاختص__اص»، نقل از كتاب مخط__وط درب__اره امام زمان عليه السلام

(134) «»

ت____رجم____________ه لطي___________ف راش_______دى .

14 _ طبرسى، «اعلام الورى»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راشدى.

15 _ ع_لام_ه مجلس_____ى، «بح_______ارالان___وار»، ج 53 ب____اب ت___وقيع___ات .

16 _ سليمان، كامل، «ترجمه يوم الخلاص»، ج 1 .

17 _ سليمان، كامل، «ترجمه يوم الخلاص»، ج 1 .

18 _ صافى، لطف اللّه «منتخب الاثر»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_____رجم_______ه لطي__________ف راش_____________دى .

19 _ عاملى، شيخ حرّ، «اثبات الهداة»، ج 7 نقل از «ترجمه مكيال

المكارم» محمد تقى اصفه___انى، ت__رجمه ح___ائرى ق__زوينى، ج 1 .

«» (135)

20 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 53 نقل از اصفهانى، محمد تقى، «ترجمه مكي_ال المكارم»، ترجمه ح__ائرى قزوينى، ج 1 .

21 _ امين، سيد محسن، «ترجمه اعي__ان الشيع__ه» (آشن__ايى ب__ا امام زمان عليه السلام ).

22 _ «الزام الناصب»، ج 2، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راشدى.

23 _ نقل از كتاب مخطوط درب___اره ام__ام زمان عليه السلام ت__رجمه لطي__ف راش__دى .

24 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 52 .

25 _ «بح__________ارالان_______وار»، ج 52 .

26 _ ع_لام__ه مجلس__ى، «بحارالان_وار»، ج 51 به نق___ل از «كم___ال ال__دي__ن».

27 _ نعم__انى،ابن ابى زين_ب، «الغيبة»، «ال_زام الن_اصب» نق_ل از كتاب مخطوط

(136) «»

درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطيف راش__دى .

28 _ «المه_دى» ، «بش_ارة الاس___لام» و ع___لامه مجلس___ى، «بحارالانوار»، ج 52 نق___ل از كت____اب مخط___وط درب___اره ام___ام زم__ان عليه السلام ت__رجمه لطيف راش__دى .

29 _ شي__خ ط___وسى، «الغيبة»، نق__ل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجمه لطي_______ف راش____________دى .

30 _ «الح__اوى للفت__اوى»، ج 2 نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجمه لطي______ف راش_____________دى.

31 _ مقدسى شافعى، يوسف بن يحيى، «عِقْدُالدُّرَر»،نقل ازكتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطي____ف راش_______دى .

32 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج52، نقل ازكتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام

«» (137)

ت___رجم___ه لطي______ف راش____________دى .

33 _ مقدّسى شافعى، يوسف بن يحيى، «عِقْدُالدُّرَر»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ترجمه لطي____ف راش_____دى .

34 _ صدر،محمد،«تاريخ مابعدالظهور»، نقل از كتاب مخطوط درباره امام زمان عليه السلام ت_______رجم_____ه لطي______ف راش______دى .

35 _ علامه مجلسى، «بحارالانوار»، ج 51، نقل ازحكيمى، محمد، «درفجرساحل» .

36 _ شيخ صدوق، «علل الش_رايع»، نق__ل از ص__افى، لطف اللّه «منتخ_ب الاث_ر» .

37 _ شيخ صدوق، «كمال الدين»، ج 2 .

38 _ ص_افى، لطف

اللّه «منتخب الاثر» .

39 _ مكارم شيرازى، ناصر،حكومت جهانى مهدى «عج»، يازدهم، قم، انتشارات

(138) «»

نسل جوان

40 _ آيات اعظام صافى گلپايگانى ، سبحانى ، كورانى ، در جستج_وى نور ، دوم ،

ق____م، انتش__ارات مسج__د مق___دّس جمك______ران

41 _ امينى ، ابراهيم _ دادگستر جهان _ 25 _ قم _ انتشارات شفق

42 _ مجم__ع البي___ان ، ذي___ل آي___ه 9 ، تفسي___ر س__وره صف.

43 _ بح________ارالان_________وار ، جل_____د 52.

44 _ صحيح ت_رم_ذى ، باب ما جاء فى الدّجال.

45 _ «ه___دي__ة الاحب__اب».

46 _ تفسي_____ر ب__ره___ان.

47 _ نه___ج البلاغ______ه ، كلم______ات قص___ار.

«» (139)

48 _ بح__ار الان___وار ، جل__د 13 ، چاپ قديم.

49 _ بحارالانوار ، جلد 12.

50 _ نورالابصار فى مناقب آل بيت النّبى المختار.

51 _ منتخ___ب الاث______ر.

52 _ م_ولوى نيا، محمد جواد، سيماى مهدويت در قرآن، چاپ اول، ق_م، انتش____ارات ام____ام عص__ر عليه السلام .

53 _ طباطبايى ، سيّد محمّد ، ملاقات علماء بزرگ اسلام با امام زمان عليه السلام ، دوم ، قم ، انتش__ارات شمي__م گ__ل ن_____رگ_س .

54 _ على پ__ور، حسين، جلوه هاى پنهانى امام عصر عليه السلام ، اول، قم، انتشارات مسج_______د مق_______دّس جمك_______ران.

(140) «»

55 _ رجالى تهرانى، عليرضا، يكصدپرسش و پاسخ پيرامون امام زمان عليه السلام ، دهم ، ق_________م، انتش_______ارات نب_________وغ.

56 _ موسى الصّفّار،حسن،امام مهدى عليه السلام اميدملّت ها،پنجم،تهران،انتشارات آفاق.

57 _ علاّمه مُهرى ، سيّد مصطفى ، مهدى موعود عليه السلام يارانى اين گونه دارد ، اول ، قم، انتش___ارات علام___ه بح_____ران____ى.

58 _ فلسفى ، محمّدتقى ، حكومت جهانى امام عصر عليه السلام ، اول ، تهران ، انتشارات بني_اد فرهنگى حضرت مهدى موعود عليه السلام .

59 _ حسينى ، سيّ__دحسين ، ياد محبوب ، دوم ، ته_ران ، انتشارات نشر آف____اق .

60

_ حكيمى، مهدى، منتظر، چشم به راهى فريادگر !!!! _ اول _ مشهد _ انتشارات به نشر (انتش__ارات آستان ق_دس رض_وى).

«» (141)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109